ما آدم ها گاهی آنقدر در تن افکار پوچ و بیهوده مان پیچ می

ما آدم ها گاهی آنقدر در تن افکار پوچ و بیهوده مان پیچ می خوریم که یادمان می رود دیروزترها به دور از همه نگاه ها ، کوچه باغی در
تنهایی مان ساخته بودیم و گاه گاهی صفایی داشتیم.

یادمان می رود گاهی برای دلمان شعری می نوشتیم .
گاهی تمام آن دیوانگی کردن های موی پریشانمان را در باد به دست فراموشی می سپاریم ، انگار دیروزی نبوده است که شاد بوده باشیم.

ما آدم ها گاهی چه ساده از یاد می بریم همه عاشق بودنمان را
چه ساده از یاد می بریم دیوانگی کردن هایمان را
ما آدما گاهی از خلقت باران هم چشم می پوشیم
از بوی نفس یک شبنم هم فرار می کنیم .

ما آدم ها آنقدر در تن بی فرجامی مان گم می شویم
که تن پوش احساس انسان بودن مان را گم می کنیم
و هیچ هراسی از عریانی بی سرانجامی مان نداریم.

چه گوارا می نوشیم حس نا امید بودن را
و چه لذیذ می چشیم طعم فلاکت افکارمان را
ما آدم ها از فرط خود نبودن
به انقراض یک حادثه تلخ می اندیشیم.

ما آدم ها چه ساده همه خواستن های دلمان را می جَویم و هرگز به زبان اشاره به خودمان یک واژه ناب تقدیم نمی کنیم .

ولی هنوز هم در کوچه باغ های خاطرات کهنه‌‌ فواره ای هست خاطره ای هست مردی هست زنی هست که بی گمان خاطراتش را به باد
می دهد و تمام هستی اش را در خود تنهاییش نیست می شود.

ما آدم ها گاهی تن یک رویا را کنکاش میکنیم و آخر که به رویایمان رسیدیم ، تن پوشی از تحقیر به تنش می کنیم و فراموش می کنیم
که آن همان رویای چندین ساله مان بود.

ما آدم ها گاهی سخت فراموش می شویم که لب پنجره احساسمان
مردمانی هستند که تشنه کمی انسان بودنمان هستند.
کاش یادمان بماند ما انسانیم...
دیدگاه ها (۱۵)

هق هق های باران را همه جشن می گیرند... و صداقت آفتاب را ن...

بِماند که اخم ها و لبخندهایت احساسات مرا وَرز میدهند... بِ...

دلم نمیخواهد در این زمان جوانی را تکرار کنم،زیرا هیچ رنگ و ب...

تمام کیک‌هایی که بلد بودیم را پختیم. چند مدل شیرینی درست کرد...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط