مادرم را به فاتحهای اد میردم ک روز با حالت گله با خ
مادرم را به فاتحهای ياد میكردم؛ يک روز با حالت گله با خود میانديشيدم كه ما گاهی برای شما فاتحه میفرستيم، اما چيزی نمیبينيم، شما هم از ما يادی بكنيد! شب بعدش بود كـه به خوابم آمد وگفت: از ما گله كردی؟! يادت هست كه آن روز در فلان اداره كارت حل نميشد، اما يكدفعه ديدی موانع برطرف شد و قبول كردند كارت را درست كنند و مشكلت حل شد؟! آن كار من بود!
- ۱۴۵
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط