از ناخنک عشق تو بر جای جراحت

از ناخنکِ عشقِ تو بر جای جراحت
یک شب ننهادیم به بالین سر راحت!
ما پرده‌ی صبریم و تویی دستِ تصرّف
ما گردنِ شرمیم و تویی تیغِ صراحت
مستیم و زمین‌خورده‌ی آن بازی بازو
زخمیم و نمک‌خورده‌ی آن مهر و ملاحت
گفتند: که "پرهیز کن از پیچ  و خم عشق"
ای بی‌خردان چند ازین گونه وقاحت؟!
دیوانه چه داند که چه دور است منازل
سرگشته چه داند که چه قدر است مساحت
گر سر نسپارم به تو، ای خاک بر این سر
گر سر بسپارم به تو، سر داند و ساحت!
دیدگاه ها (۶)

نیستم شاعر! قلم فرسای درد دوری اممی نویسم از غم و دلشوره ی م...

دست من نیست اگر دل نگرانم، چه کنم!می روی، باز همانم که همانم...

دوست دارم که دلم هرچه بخواهد باشینه چنین پیش خلایق تو زبانزد...

نم نم باران زند بر شیشه بیدارت ڪندیاد من اید ڪنارت تا ڪه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط