بسلامت کودک ک گری میکرد و میفت

بسلامتے کودکـے کـہ گریـہ میکـرد و میڳفـت:

هــیچ کسـے با مـن بازی نمیکـنـہ

تو دلــم گفتـم تو بزرگ شــو

روزگـار بازیھای زیادی باهـات میــکنہ
دیدگاه ها (۱)

تلخ منم ...همچون چای سردکه ساعات طولانی نگاهش کرده باشی ...و...

از گابریل گارسیا می پرسند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای دربار...

ﯾﮏﮔــﻮﺷـﻪ ﯼِ ﺩﻧﺞﯾﮏﻧﻘﻄــﻪﯾﮏﻋـﺎﻟﻤـﻪ ﺑﻐﺾ ﯾﮏﺩﻧـیا ﺣـﺮﻑﯾﮏﺩﻝِ ﺷﮑـس...

یک روز می رسد با خودت قرار می گذاری خودت را می بری یک‌ دل سی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط