مرگ من روزی فرا خواهد رسید

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه‌ای ز امروز ها ‚ دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه‌هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

می‌خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می‌آرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر

خاک میخواند مرا هر دم به خویش
می‌رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند

بعد من ناگه به یکسو می روند
پرده‌های تیره‌ی دنیای من
چشمهای ناشناسی می‌خزند
روی کاغذها و دفترهای من


بخشی از شعرِ بعدها | از دفتر عصیان
#فروغ_فرخزاد
#روحــش_شاد
#یادش_جـاودان
دیدگاه ها (۹)

‌فروغ‌زمان فرخزاد، (۸ دی ۱۳۱۳، تهران — ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، تهران)،...

‌من سراپا خیال او شده ام ...♥ ️#فروغ_فرخزاد

‌به جُست‌ و جوی توبر درگاهِ کوه می‌گریم،در آستانه‌ی دریا و ع...

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسمگفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط