نمیخوام

𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..
𝕡𝕒𝕣𝕥..15

"نمیخوام
*باشه
گفتم نیارن
*چی میخوای
"اینکه بری
*دیگ گوش میدم پرو نشو
" واقعا میگم

جونگکوک..

چرا
چرا الان باید احساس کنم یکی قلبمو مچاله کرده
واقعا چرا
من
من که به اون احساسی ندارم
حالا بیخیال
بهش بگم گرایشم ددیو بیبی گرله
"ارباب
*ساکت
از این به بعد ددی صدام میکنی
تو اینجا بخوام
میرم اونور میخوابم

ا/ت

اون الان چی گفت
ینی من الان بیبی گرلشم
نهههههه
*شبت بخیر
رفتم اونور اتاق
"در شیشه ای بود اروم زدم روش
ببخشید
د..دی
*تعجب کردم
ب..له
" لباس خوابام اینجاس
*خب بیا بردار
"ممنون که به اقای کیم دفتی لباس تاب بخله
بلام
قرمز شدم
*پاشدم
نصفه شبی میخوای کیوت بازی دراری
خوب من
من چجوری بخواببم
من بعدش نمیتونم بخوابم
تا صب فک میکنم
" تعجب کردم
ببخشید
من لباس خوابو برمیدارم میرم
*نگا کردم
ی خنده ریز کردم
کیم خیلی خوش سلیقم
"بله زیادی
*خندیدم
" یکیو برداشتم
رفتم اون طرف
*شاید..
شاید بهتره..
هوووف
هیچی
بگیر بخواب
شبت بخیر
"رفتم پیشش خوابیدم
"چشم
شبت بخیل ددی
*اولین شب انقد خوب بودنت باهام هم خیلی عجیبه هم بد بیاری دار
"عام
شاید
سرمو گذاشم رو قفسه سینشو خوابیدم
*این
چرا انقد کیوته اخه
دار روانیم میکنه
عه
بغلش کردم
خوابیدیم..