فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد

فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد
که بر سواد شب تیره پرتو مصباح

به راستی که: نظیرت کجا به دست آرد؟
هزار سال گر افاق طی کند سیاح


#اوحدی
دیدگاه ها (۱)

می خواهم دوستت بدارم...و به دین یاسمن درآیم...و مناسک بنفشه ...

نمی‌دانم تواز اینکه تمام آرزوهای یک نفر به خودت ختم می‌شود ،...

حوالی دوست داشتنتنفس می کشمعشق بازی می کنماینجا حوالی داشتن ...

دوستت دارممثلِ اولین حسِگرمِ لمسِ دستانت؛همانقدر آرام...همان...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

بانگاهت خواستم تامن به قربانت شومتحتِ فرمانِ دلت سربازِ چشما...

در آن ساعت که خواهند این و آن مُردنخواهند از جهان بیش از کفن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط