رمان چشمآن خمار تو

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓

پارت ' 5 '


پوف کلافه ای کشیدم و با غرور راه افتادم سمت حراصت دانشگاه با اینکه این اولین روز بود ولی من بازخراب کاری کرده بودم نخیرم اصلا
این دختر از دوران دبیرستان همین بود به من چه اه


یاده روز اولی که دیدمش افتادم کله کلاس از

اون دارودستش حساب میبردن من خیلی بد

ضایعش کردم که افتادیم به جون هم و از اون

روز به بعد نمیدونم براچی این نکبت هرسال با منه

میگن هرچی سنگ مال پایه لنگه

اون گوریل در زد و ما رفتیم داخل

حراصت دانشگاه آقای قادری که میخورد ۴۳ سالش باشه نگاهی به ما کرد و گفت

+ به سلام اقای مجد عزیز حاله شما اتفاقی افتاده

_ اوو آقای مجد فامیلشم فهمیدم گوریل جذابمونو

مثل اینکه بلند حرف زده بودم که خم شد و دم گوشم گفت

+ گوریل که نه ولی جذاب هستم چیه جوجه موندی تو کفم
بعد رو کرد به آقای قادری و ادامه داد
سلام آقای قادری قربان شما فعلا که این بچه ها سر کلاس بنده به جون هم افتادن و وقت منو گرفتن

هرچی داشتم و نداشتم ریخت این همونیه که با الفاظی مثل شما برخورد میکرد چقدر یهو صمیمی شد مثل اینکه کلا نمیتونستم هیچ حرفی بزنم ولی اخم بدی کرده بودم


.🦉💜\\\\\♡•🌼{~🥀~}🌼•♡\\\\\💜🦉.
دیدگاه ها (۰)

اگه ب من میگفتن...خوابخواب بازی🤣

من عاشق پسرای مو فرم👈💜👉مو فر داریم🥺

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓پارت ' 4 '_ سلام وای چقدر...

⛓♥️" رُمانِ چَشمآنِ خُمارِ توُ "♥️⛓پارت ' 3 ' به بیرون خیره ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

وقتی اولین بار می‌خواد ببوست اولش خجالت میکیشه ولی بعدش خوشش...

رمان جیمین ( سایه عشق پارت ۶)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط