من دوست داشتم

من دوست داشتم....


تهیونگ:کی از پاریس بر میگیردین ؟
جیسو:دوهفته دیگه
تهیونگ:دو هفته خیلی دیره خودم بلیت میگیرم میام
ات:نمی‌خوایم بیاین (عصبی)
جیسو:چرا میایم مامان من دیگه باید برم خداحافظ
ات:چرا زودتر این دوهفته نمی‌گذره دارم میمیرم از فضولی
لیسا:فضولی؟
ات:تهیونگ گفت کنسرت آخرمون که تموم شد برام سوپرایزش داره
فردا
هنوز از زبون لیسا
خوابیده بودیم که رزی اومد و بیدارمون کرد
رزی:بچه ها بچه ها تهیونگ اومده
جیسو: تهیونگ؟
رزی:آره ات گفت حتی رفته تو یه ٱتاق دیگه با تهیونگ
لیسا:من که میگم مزاحمشون نشیم
سه ساعت بعد
نشسته بودیم پا تلویزیون که تهیونگ به جیسو زنگ زد
جیسو:سلام رسیدن بخیر
تهیونگ:رسیدن؟
جیسو:آره دیگه کی رسیدی ؟
تهیونگ:چی داری میگی؟
جیسو:مگه نیومدی پاریس؟
تهیونگ: نه من زنگ زدم بگم فردا پروازمه کدوم هتلید
جیسو:داری شوخی می‌کنی؟
تهیونگ:نه بابا شوخی یه چی من هنوز سئولم
جیسو:رزی کی پیش اته؟
رزی:گفت تهیونگ پیششه
سریع رفتیم دم در ٱتاقی که ات توش بود از داخلش صدای گریه میومد
جنی:ات درو باز می‌کنی کارت دارم
ات: نمی‌خوام کسی رو ببینم
لیسا: لطفاً درو باز کن
ات:گفتم هیچ کسو نمی‌خوام ببینم(با جیغ)
لیسا:براچی چیزی شده؟
ات:تهیونگ منو دوست نداره اومد گفت باید باهم کات کنیم من هنوز دوسش دارم لیسا لطفاً برش گردون من بدون اون میمیرم(با گریه )
لیسا:باشه بهش میگم فقط لطفاً درو باز کن
درو باز کرد که با قیافه ی پریشونش رو به رو شدیم موهاش بهم ریخته بود و چشماش از گریه ی زیاد قرمز شده بود
رزی:چرا این شکلی شدی تو دختر
زانو زد رو زمین دوباره گریه کرد
ات: لطفاً برش گردونین لطفاً (گریه)
رزی:باشه عزیزم گریه نکن
یک ساعت بعد
نیم ساعتی میشد که ات خوابیده واقعاً نمی‌دونیم چرا اینطوری می‌کنه داشتیم حرف می‌زدیم که از خواب بلند شد
ات:اممم شما اینجا چیکار میکنین؟
جنی: اومدیم دلداریت بدیم
ات:دلداری براچی؟
جنی:برای اینکه از تهیونگ جدا شدی
ات :من و تهیونگ !
جیسو:آره
ات:میشه این چرت و پرتا رو تموم کنین منو تهیونگ هیچوقت از هم جدا نشدیم و جدا نخواهیم شد حالا هم اگه میشه برین بیرون
لیسا:اما ات
ات:برین بیرون(جیغ)
اعصابم خورد شد و نفهمیدم چیشد که محکم زدم تو گوشش
لیسا: جرعت داری یه بار دیگه صداتو رو ما بلند کن
ات:گفتم برین بیرون دیگه نمی‌خوام قیافه هیچ کدومتون رو ببینم (عصبی و بلند)
دستامون رو گرفت و از تو ٱتاقش بیرونمون کرد
لیسا:این دختره کاملاً دیوونه شده
دیدگاه ها (۱۴)

از زبون ات دخترا رو بیرون کردم اما درد بدی توی سرم احساس کرد...

من دوست داشتم ...ات: ببخشید من شمارو میشناسم؟تهیونگ:چی داری ...

من دوست داشتم...دوهفته بعد از زبون لیسا تو این دو هفته ات یه...

من دوست داشتم...از زبون جونگ کوک جین:کی بود ؟جونگ کوک:تو این...

عشق مافیاییp6

ادامه پارت ۷

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط