دفتری بود که گاهی من و تو

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
دیدگاه ها (۳۳)

این پدر سوخته هی قهوه چرا می ریزد؟قهوه ی ترک چــرا از لـــج ...

این ۴۷ روش به شما کمک خواهد کرد زندگی‌تان را دوباره مثل دورا...

من از آن روز ِ نخستکه تو را بر لبه ی پنجره ی زندگی ام،به تما...

رقص این چلچله ها، وین همه آوا و نواهمه گویند که: از راه رسید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط