پرنسسمن

#پرنسس_من🤍🥂
#part_60

+ اوکی ولی قبلش...

بهم نزدیک و شد لباشو گذاشت کنار گوشم

+ حواست باشه کمتر جلوم اینجوری بگردی چون صبرم کمه!... درضمن... پایین لباستم درست کن!

به لباسم نگاهی انداختم و دیدم که بالا اومده!... واسه همین درستش کردم و از اونجایی که حرفی نداشتم بهش بزنم دنبالش از باشگاه بیرون رفتم... جونگگوک داشت درو قفل میکرد و منم میخواستم یه کرمی بریزم...
واسه همین دستمو مشت کردم و بردم پشت سرش و خواستم بزنمش که یهو چرخید و مشتم خورد به دماغش!

دستشو گرفت به دماغش..

+ آیش.... چه غلطی میکنی آشغال؟

- بب... ببخشید... میخواستم بزنم به سرت خودت چرخیدی!... خوبی؟

خواستم به دماغش دست بزنم که دستمو پس زد...

+ دستتو بکش!

- چرا اینجوری میکنی؟.. اصلا میدونی چیه؟... حقته!.. دلم خنک شد!... کاش محکم تر میزدم!...

+ از جونت سیر شدی نه؟

- خفه شو بابا!

بعد از زدن این حرف از جونگکوک جدا شدم و راه خودمو رفتم که صدای دادشو پشت سرم شنیدم..

- کجا میری روانی؟.. اصلا اینجارو بلدی؟.. به فرض که بلد باشی با خر میخوای برگردی؟.. اینجا کسی بجز من و تو نیست!
دیدگاه ها (۵)

#پرنسس_من🤍🥂#part_83+ هنوز نمرده که!- مرض!+ خب راست میگم دیگه...

#پرنسس_من🤍🥂#part_84تازه فهمیدم منظورش‌ چیه..- زهرمار!... ببن...

ولی یونتان منتظر بود تا تهیونگ برگرده😭تو اخرین لحظاتش تهیونگ...

بچه ها چونکه فیک مینویسم نمیتونم فعلا اینجا فعالیت کنم شرمند...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔سوجین: ب...بابا خواهش میکنم نزن.... ...

ادامه پارت پنجسونیک: اوکی پس بیاد بریم... برگشتیم و از امی و...

#مافیای_من #P14از تخت اومدم پایین میخواستم برم سمتش که پام گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط