چندپارتی
چندپارتی☆
درخواستی>>>
p.4
_سوان نمی خوای یه تکونی به خودت بدی و بیای اینارو جمع کنی
از اونور هم خواهرت لب زد:
_ات راست میگه به جای اینکه ور دل جونگکوک بشینی بیا کمکمون کن
_اههه باشه
اومد لیوان هارو برداشت که تو چش قره ای بهش رفتی
*
*
*
توی اشپزخونه همراه با خواهرت داشتین ظرف می شستین که خواهرت لب زد:
_ات با جونگکوک دعوا کردی؟
همون موقع مامانت اومد داخل اشپزخونه و سمت یخچال رفت
از اونور مامانت پرسید :
_ات اتفاقی بین ات و جونگکوک افتاده
تو هم لب زدی:
_نه بابا هیچی نشده
_ات ...
_یوری ساکت شو
_چشم مامان
_ات ببین لازم نیست این چیزا رو از ما پنهون کنی تو الان داری همچی رو توی خودت میریزی و وانمود میکنی که خوشحالی و چیزی نشده ...نه دخترم نمیخواد قوی بازی در بیاری بگو ببینم چی شده
_باشه مامان ...میگم...راستش...راستش ما دیشب دعوا کردیم
_هیننن
_یوری گفتم خفه شو
_باشه
_ات اشکال نداره خودتو ناراحت نکن پیش میاد ...حالا نمی خوان توی زندگیتون دخالت کنم و بپرسم دعواتون سر چی بوده ولی اون دخترخالتو باید جمع کنی و گرنه درد پسر میشه
_حالا خوبه جونگکوک محل سگ بهش نمیده
_اره باید جرش بدم دختره ی بی همچیز
_ات اروم باش
بعدشم کلی باهم خندیدین و رفتین از اشپزخونه بیرون
و تو با چیزی که دیدی خشکت زد
دختر خالت لپ جونگکوک رو بوسید و بعدشم به حرف زدنش ادامه داد
سعی کردی اروم باشی ولی نتونستی میخواستی بری سمتش که خواهرت دستت رو گرفت توهم گفتی:
_یوری ولم کن
_ات اروم باش
_چطور میتونم اروم باشم
دستت رو بزور از دستش کشیدی و رفتی سمت سوان (دخترخالت)
رو به روش وایسادی و یه سیلی خابوندی توی گوشش
همه شوکه بهت نگاه کردن مخصوصا خالت
موهاشو کشیدی و داد زدی و گفتی :
_دختره ی عوضی مگه نمیدونی این زن داره هااا بی همه چیز اشغال
_این چه طرز رفتاره ات
_خاله تو یکی ساکت کوری نمیبینی دخترت داره داره خودشو داره میکنه تو پهلوی شوهرم ها
_میتونی بیای شوهرت رو جمع کنی
_خفه شووووو
و با پاهات یدونه زدی تو کمر سوان که پخش زمین شد شد
(ادمین دلش خنک شد)
بعدشم کیفت رو برداشتی و رفتی از خونه بیرون
جونگکوک هم دنبالت اومد
_ات وایسا
وایسادی و برگشتی سمتش و کیفتو محکم زدی به سینش و گفتی:
_ات یکی خفه شو ...چرا وقتی داشت عین سگ می چسبید بهت چیزی بهش نگفتی هاا
_ات اروم باش
_اروم باشم ...چی چیو اروم باشم ها
_ات دیدی که من حتا بهش محل ندادم
_اره... همین که گذاشتی گونت رو ببوسه خودش کلیه
اروم گفتی و برگشتی به راهت ادامه دادی
ادامش جا نشد بیاید ادمه پارت ۴
درخواستی>>>
p.4
_سوان نمی خوای یه تکونی به خودت بدی و بیای اینارو جمع کنی
از اونور هم خواهرت لب زد:
_ات راست میگه به جای اینکه ور دل جونگکوک بشینی بیا کمکمون کن
_اههه باشه
اومد لیوان هارو برداشت که تو چش قره ای بهش رفتی
*
*
*
توی اشپزخونه همراه با خواهرت داشتین ظرف می شستین که خواهرت لب زد:
_ات با جونگکوک دعوا کردی؟
همون موقع مامانت اومد داخل اشپزخونه و سمت یخچال رفت
از اونور مامانت پرسید :
_ات اتفاقی بین ات و جونگکوک افتاده
تو هم لب زدی:
_نه بابا هیچی نشده
_ات ...
_یوری ساکت شو
_چشم مامان
_ات ببین لازم نیست این چیزا رو از ما پنهون کنی تو الان داری همچی رو توی خودت میریزی و وانمود میکنی که خوشحالی و چیزی نشده ...نه دخترم نمیخواد قوی بازی در بیاری بگو ببینم چی شده
_باشه مامان ...میگم...راستش...راستش ما دیشب دعوا کردیم
_هیننن
_یوری گفتم خفه شو
_باشه
_ات اشکال نداره خودتو ناراحت نکن پیش میاد ...حالا نمی خوان توی زندگیتون دخالت کنم و بپرسم دعواتون سر چی بوده ولی اون دخترخالتو باید جمع کنی و گرنه درد پسر میشه
_حالا خوبه جونگکوک محل سگ بهش نمیده
_اره باید جرش بدم دختره ی بی همچیز
_ات اروم باش
بعدشم کلی باهم خندیدین و رفتین از اشپزخونه بیرون
و تو با چیزی که دیدی خشکت زد
دختر خالت لپ جونگکوک رو بوسید و بعدشم به حرف زدنش ادامه داد
سعی کردی اروم باشی ولی نتونستی میخواستی بری سمتش که خواهرت دستت رو گرفت توهم گفتی:
_یوری ولم کن
_ات اروم باش
_چطور میتونم اروم باشم
دستت رو بزور از دستش کشیدی و رفتی سمت سوان (دخترخالت)
رو به روش وایسادی و یه سیلی خابوندی توی گوشش
همه شوکه بهت نگاه کردن مخصوصا خالت
موهاشو کشیدی و داد زدی و گفتی :
_دختره ی عوضی مگه نمیدونی این زن داره هااا بی همه چیز اشغال
_این چه طرز رفتاره ات
_خاله تو یکی ساکت کوری نمیبینی دخترت داره داره خودشو داره میکنه تو پهلوی شوهرم ها
_میتونی بیای شوهرت رو جمع کنی
_خفه شووووو
و با پاهات یدونه زدی تو کمر سوان که پخش زمین شد شد
(ادمین دلش خنک شد)
بعدشم کیفت رو برداشتی و رفتی از خونه بیرون
جونگکوک هم دنبالت اومد
_ات وایسا
وایسادی و برگشتی سمتش و کیفتو محکم زدی به سینش و گفتی:
_ات یکی خفه شو ...چرا وقتی داشت عین سگ می چسبید بهت چیزی بهش نگفتی هاا
_ات اروم باش
_اروم باشم ...چی چیو اروم باشم ها
_ات دیدی که من حتا بهش محل ندادم
_اره... همین که گذاشتی گونت رو ببوسه خودش کلیه
اروم گفتی و برگشتی به راهت ادامه دادی
ادامش جا نشد بیاید ادمه پارت ۴
- ۵۱۹
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط