خون آشام عزیز (34)
اون شخص سمت گرگ رفت و جلوش زانو زد و توی چشمای گرگ خیره شد. اون گرگ خود به خود رفت. بعدش اون یارو به سمتم اومد جلوم نشست . کلاه شنلشو یکم کشید بالا تر تا من ببینمش. جونگکوک بود...
جونگکوک: خوبی؟ اسیب ندیدی؟
تهیونگ: جونگکوکاااا.. (بعض میکنه و جونگکوکو بغل میکنه) من ترسیدم...
جونگکوک:(مثل گوجه سرخ شده) اشکال نداره.. مهم اینه سالمی... چرا پیشونیت خونیه؟
تهیونگ: پیشونیم؟ .. اوه لعنتی وقتی با چوب جلوی گرگ رو گرفته بودم سعی کرد با پنجه هاش منو زخمی کنه اما فقط یه خراش ایجاد شد..
جونگکوک: ( زیر لباسشو پاره میکنه) بیا جلو..
جونگکوک سرمو با تکیه پارچه ی لباسش بست چون زخم تازه بود خون ریزی داشت...
تهیونگ:ممنون..
جونگکوک: تو الان نباید با بچه ها داخل خونه باشی؟..
تهیونگ: درسته ولی من مسیر خونه رو بلد نیستم به زبون دیگه گم شدم..خودت چیکار میکنی اینجا..
جونگکوک: من؟ .. چیزه حوصلم سر رفت گفتم بیام یه قدمی بزنم...
تهیونگ: پس تو مسیر رو بلدی؟
جونگکوک: نه چون خیلی از خونه دوریم. به همین راحتیا نمیتونیم برگردیم.
تهیونگ: عالی شد.. پس تو جنگل خوراک حیوونا میشیمو میریم..
جونگکوک: میتونم مسیر رو پیدا کنم اما الان شبه باید امشبو بمونیم تو جنگل..
تهیونگ: خب پس فردا میریم دنبال مسیرمون میگردیم.. عاا تو خوراکی داری؟ خوراکی های من همشون ریختن رو زمین..
جونگکوک: هیچی با خودم نیاوردم..
تهیونگ: دیگه مرگمون حتمیه..
جونگکوک : صدای اب؟.. فک کنم صدای رودخونه میاد.. دنبالم بیا
تهیونگ: هی وایستا..
یکم راه رفتیم رسیدیم به یه رودخونه. کنار رودخونه اتیش روشن کردیم جونگکوک رفت دنبال یه چیز برای خوردن . تا اینکه با یه کبک برگشت..
تهیونگ: کبک گرفتی؟
جونگکوک: تنها چیزی بود که گیر اوردم تازه برا گرفتنش کلی خراش برداشتم نگاه صورتم خط خطی شده...
تهیونگ: حالا که چیزی نداریم همینم خوبه.. وایستا یه عکس ازت بگیرم..
جونگکوک: از عکس خوشم نمیاد..
تهیونگ: فقط یکی.. ی. ک.. دو... سه... چیک.. چه خوب شد..
جونگکوک: برا کباب کردنش باید پراشو بزنیم..
تهیونگ: بدون چاقو ؟
جونگکوک: اره ( توی یه صدم ثانیه کل پر کبکو میکَنه).. بفرما..
تهیونگ: اوو اوکه
بعد از خوردن کبک کباب شده نشستیم اسمونو تماشا میکردیم..
جونگکوک: خوبی؟ اسیب ندیدی؟
تهیونگ: جونگکوکاااا.. (بعض میکنه و جونگکوکو بغل میکنه) من ترسیدم...
جونگکوک:(مثل گوجه سرخ شده) اشکال نداره.. مهم اینه سالمی... چرا پیشونیت خونیه؟
تهیونگ: پیشونیم؟ .. اوه لعنتی وقتی با چوب جلوی گرگ رو گرفته بودم سعی کرد با پنجه هاش منو زخمی کنه اما فقط یه خراش ایجاد شد..
جونگکوک: ( زیر لباسشو پاره میکنه) بیا جلو..
جونگکوک سرمو با تکیه پارچه ی لباسش بست چون زخم تازه بود خون ریزی داشت...
تهیونگ:ممنون..
جونگکوک: تو الان نباید با بچه ها داخل خونه باشی؟..
تهیونگ: درسته ولی من مسیر خونه رو بلد نیستم به زبون دیگه گم شدم..خودت چیکار میکنی اینجا..
جونگکوک: من؟ .. چیزه حوصلم سر رفت گفتم بیام یه قدمی بزنم...
تهیونگ: پس تو مسیر رو بلدی؟
جونگکوک: نه چون خیلی از خونه دوریم. به همین راحتیا نمیتونیم برگردیم.
تهیونگ: عالی شد.. پس تو جنگل خوراک حیوونا میشیمو میریم..
جونگکوک: میتونم مسیر رو پیدا کنم اما الان شبه باید امشبو بمونیم تو جنگل..
تهیونگ: خب پس فردا میریم دنبال مسیرمون میگردیم.. عاا تو خوراکی داری؟ خوراکی های من همشون ریختن رو زمین..
جونگکوک: هیچی با خودم نیاوردم..
تهیونگ: دیگه مرگمون حتمیه..
جونگکوک : صدای اب؟.. فک کنم صدای رودخونه میاد.. دنبالم بیا
تهیونگ: هی وایستا..
یکم راه رفتیم رسیدیم به یه رودخونه. کنار رودخونه اتیش روشن کردیم جونگکوک رفت دنبال یه چیز برای خوردن . تا اینکه با یه کبک برگشت..
تهیونگ: کبک گرفتی؟
جونگکوک: تنها چیزی بود که گیر اوردم تازه برا گرفتنش کلی خراش برداشتم نگاه صورتم خط خطی شده...
تهیونگ: حالا که چیزی نداریم همینم خوبه.. وایستا یه عکس ازت بگیرم..
جونگکوک: از عکس خوشم نمیاد..
تهیونگ: فقط یکی.. ی. ک.. دو... سه... چیک.. چه خوب شد..
جونگکوک: برا کباب کردنش باید پراشو بزنیم..
تهیونگ: بدون چاقو ؟
جونگکوک: اره ( توی یه صدم ثانیه کل پر کبکو میکَنه).. بفرما..
تهیونگ: اوو اوکه
بعد از خوردن کبک کباب شده نشستیم اسمونو تماشا میکردیم..
- ۱.۸k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط