عشق حاضر جواب من p122

‫در باز شد قیافه جمن جلوی چشمم نقش بست و بعد صدای غمگینش بود که‬
‫تو گوشم پیچید:‬
‫- میتونم بیام تو؟‬
‫ سرد گفتم:‬
‫- نه!‬
‫انتظار داشتم بره ولی پررو پررو به سمتم اومد!‬
‫- گفتم نیا ...‬
‫لحنش یکم رنگه شیطنت گرفتو گفت:‬
‫- دوست دارم ... میام!‬
‫بیخیال بابا بحث کردن با این عصابه فانی میخواد!‬
‫کنارم رو تخت نشست ... ازش فاصله گرفتم که یه دفعه گفت:‬
‫- آیومی باور کن اونجوری که تو فکر میکنی نیست! من عاشقه لارا نیستم اینو بفهم!‬
‫داشتم ضعف میرفتم واسه دیدنش ولی با غروره خاصی گفتم:‬
‫- برام مهم نیست!‬
‫خیلی قاطع گفت
‫- ولی برای من مهمه ... مهمه که تو راجبم چی فکر میکنی! لارا امروز باهام قرار گذاشت‬
‫چون میخواست تمامه چیزایی که تو این چند سال بهش دادمو بهم پس بده ... همین!‬
‫اون داره میره ... داره برای همیشه با نامزدش میره خارج! ... من خیلی وقته که بهش‬
‫فکر نمیکنم باور کن آیومی اون واسه من مرده! دیگه برام هیچ ارزشی نداره ...‬
‫بهم نزدیک شد ...‬
‫- به من نگاه کن!‬
سرمو پایین انداختم که دستش رو زیر چونم گذاشت با زور مجبورم کرد به چشماش خیره بشم
نگاهش برام خیلی عجیب بود تاحالا هیچ وقت اینطوری بهم زل نمیزد انقدر عمیق
چونمو توی دستاش گرفت و اروم گفت
فقط تویی تویی که برام مهمی بجز تو هیچ‌ کسیو توی زندگیم نمیخوام آیو
‫اوف گلابی پوکیدم! کباب شدم رفت! دم کشیدم نا فرم! با این حرفش‬
‫ضربانه قلبم رفت رو هزار! از چشاش معلوم بود که داره راست میگه ... داشتم شر شر‬
‫عرق میریختم! با اومدن دستش به طرفم سریع ازش فاصله گرفتم خیلی تند و بی اراده گفتم:‬
‫- بهم ثابت کن
‫با چشای گرد شدش یکم نگام کردو بعد گفت:‬
‫- چطوری؟‬
و بعد اروم اومد سمتم
و دستشو توی‌ موهام فرو کرد
من داشتم توهم میزدم یا اینکه این جمن گلابی واقعا داشت توی سرش واقعا برام نقشه های شیطانی میریخت
خیلی زود ازش دور شدم و توی یه فاصله نسبتا دور ازش نشستم و گفتم
نمیدونم یه جوری که باورم بشه! حالا پاشو برو بیرون کار دارم!‬
‫با شیطنت گفت:‬
‫- تا نفهمم چی کار داری نمیرم!
‫با حرص گفتم:‬
‫- میخوام لباس عوض کنم!‬
‫- چه خب پس نمیرم!‬
‫کلافه گفتم:‬
‫- پاشو برو بیرون جیمین هنوز از دستت ناراحتم فکر نکن بخشیدمت!‬
‫دستاشو به نشونه ی تسلیم بالا اووردو گفت:‬
‫- خیلی خب بابا رفتم خودتو ناراحت نکن عزیزم!‬
‫به طرفش کوسن پرت کردم که جا خالی دادو از اتاق پرید بیرون پسره ی جلبک!‬
دیدگاه ها (۶)

عشق حاضر جواب من p123

عشق حاضر جواب من p124

عشق حاضر جواب من p121

عشق حاضر جواب من p120

آبنبات تلخ

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

پارت ۳۳جیمین: چرا امدی...... سرد.... لارا: گفتم یه سری بزنم....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط