Pt
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt³³"
یهو چند نفر هجوم بردن سمت آرا و چشم بهم زدنی انداختنش پشت ماشین...
جیغ و داد هاش به محض بسته شدن درب قطع شد و من بی توجه به همچی رفتم و خودمم وارد شدم.
مثل گربه های وحشی بهم حمله کرد و تا خواست دستش بهم بخوره با تحکم گفتم:
کوک: _دستت بهم بخوره همینجا...
ادامه حرفمو نزدم اما ظاهرا تحکم صدام برای اینکه خودشو عقب بکشه کافی بود!
بازم شروع کرد جیغ و داد کردن و وقتی دید هرکاری میکنه حتی نگاهشم نمیکنم مظلوم سرشو جلو آورد.
آرا: +بزارید برم لطفا...
از قصد صداشو اینقدر بچگونه و معصوم کرده بود یا واقعا اینجوری بود؟!
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم: _نمیشه.
خودشو بلاخره به صندلی تکیه داد که نفس آسوده ای کشیدم...
یهو با یادآوری ناری سرمو جلو بردم و بلند گفتم:_ نارییی شین جهه؟!
شینجه: جلو خوابیده آقا...
آهانی گفتم، ماشین خیلی بزرگ بود از عقب به جلو دید نداشت و کلا به هم متصل نبود.
پشت ماشین بزرگ بود و کلی صندلی داشت و ضدصدا بود و تموم شیشه ها دودی.
آرا: +واقعا داری آدم میدزدی؟! به همین راحتی؟!
کوک: _به همین راحتی آدم میکشم بچه...
صدای قورت دادن آب ده..نش تا کنار منم اومد، فاصله کمی از من نشسته بود.
آرا: +ببخشید یه چیزی... من لباسام رو...
کوک: _لباساتو چی؟!
نگاهی به لباسای تو ت.نش کردم و مثلا من نمیدونم منظورش کیف و پالتوشه...
آرا: +راستش... تو رستوران...
یهو چند نفر هجوم بردن سمت آرا و چشم بهم زدنی انداختنش پشت ماشین...
جیغ و داد هاش به محض بسته شدن درب قطع شد و من بی توجه به همچی رفتم و خودمم وارد شدم.
مثل گربه های وحشی بهم حمله کرد و تا خواست دستش بهم بخوره با تحکم گفتم:
کوک: _دستت بهم بخوره همینجا...
ادامه حرفمو نزدم اما ظاهرا تحکم صدام برای اینکه خودشو عقب بکشه کافی بود!
بازم شروع کرد جیغ و داد کردن و وقتی دید هرکاری میکنه حتی نگاهشم نمیکنم مظلوم سرشو جلو آورد.
آرا: +بزارید برم لطفا...
از قصد صداشو اینقدر بچگونه و معصوم کرده بود یا واقعا اینجوری بود؟!
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم: _نمیشه.
خودشو بلاخره به صندلی تکیه داد که نفس آسوده ای کشیدم...
یهو با یادآوری ناری سرمو جلو بردم و بلند گفتم:_ نارییی شین جهه؟!
شینجه: جلو خوابیده آقا...
آهانی گفتم، ماشین خیلی بزرگ بود از عقب به جلو دید نداشت و کلا به هم متصل نبود.
پشت ماشین بزرگ بود و کلی صندلی داشت و ضدصدا بود و تموم شیشه ها دودی.
آرا: +واقعا داری آدم میدزدی؟! به همین راحتی؟!
کوک: _به همین راحتی آدم میکشم بچه...
صدای قورت دادن آب ده..نش تا کنار منم اومد، فاصله کمی از من نشسته بود.
آرا: +ببخشید یه چیزی... من لباسام رو...
کوک: _لباساتو چی؟!
نگاهی به لباسای تو ت.نش کردم و مثلا من نمیدونم منظورش کیف و پالتوشه...
آرا: +راستش... تو رستوران...
- ۲.۷k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط