سر من یه سمساری قدیمی و شلوغ پلوغه که توش همیشه جنگه بی

سرِ من یه سمساری قدیمی و شلوغ پلوغه که توش همیشه جنگه. بین امید و ناامیدی. بین خنده و گریه. بین رسیدن و نرسیدن. بین ولش کن و تو می‌تونی. توی سر من همیشه هزار تا زنِ کولی دارن کِل می‌کشن، همیشه دو نفر دارن سر قیمت یه قاب عکس قدیمی چونه می‌زنن، همیشه یه با احتیاط برانید داره قدم می‌زنه.
دلم یه موزه‌ی قدیمیه. یه موزه‌ای که فقط یه نفر رو برای دیدن داره. توی دل من نگاه تو ریخته رو در و دیوارا. توی دل من هوا پره از کشش افقی لبای تو. پره از بزن بریما. توی دل من همیشه هزار تا نظامی دارن یک صدا میخونن پایان شبِ سیه سپید است...
شاید برای همینه که
من هیچوقت دختر عاقلی نبودم...
#سپیده بیگدلی
دیدگاه ها (۲)

بهش میگم دوستت دارم مے خنده می‌گه این ڪه چیزِ جدیدے نیست. من...

وقتی میگویم دوستت دارمجوابم ، من بیشتر نیست !خودت فکر کنآیا ...

‏سکوت ادمیزاد بوی دلخوری میده، ‏پرحرفیش بوی دلتنگی. وای به ح...

«دُختــر‌»که‌باشی..‌میدونی‌اولین‌رنگِـــ چشمی‌که‌ معنای‌آرام...

یه آرمی بعد شنیدن خبر کمک یونگی برای ساخت مرکز درمانی بچه‌ها...

به تمامممم این سوالا تک به تک باید جواب بدیاااا با فاطی چند ...

جینِ عزیزِ من…امروز که روز تولدت رسیده، دلم می‌لرزد از این‌ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط