رمان باکوگو و دکو پارت اول
رمان باکوگو و دکو پارت اول
دکو: ایییییی
باکوگو:خفه شو نفله
مربی: این چه کاریه که دارید باهم میکنید من اون پشت مشتا نمیام؟
باکوگو: ببخشید مربی
دکو: خواهش میکنم منو از دست این مریض نجات بدید
مربی: زود باشید لباساتونو بپوشید سریع!!( لباس ورزشی)
باکوگو و دکو: های
مربی : کلاسا الان شروع میشه
همون لحظه تو کلاس: اکوتاگاوا: چرا کاچان(باکوگو) با دکو نمیان؟
آتسوشی: شاید میخوان...
اکو: خفه الان مربی میاد
اتسوشی: اکو دلت میاد با من اینطوری حرف بزنی؟ * چسبوندن اکو به دیوار جلوی بقیه*
اکوتاگاوا: ولم کن میگم ولم کن
دکو: ما اومدیم
باکوگو: خب که چی اومدیم که اومدیم
مربی:اتسوشی اکوتاگاوا رو ول کن اینجا مدرسه عاشقی نیست
* همه بچه ها اکوتاگاوا و باکوگو و دکو خندیدن*
*توی راه خونه*
اکو:اتسوشی اون موقع میخواستی باهام چیکار کنی؟
اتسوشی: دلم برای لبات تنگ شد
اکو: خفه شو
باکوگو: دکو حالت خوبه ؟
اکو و اتسوشی با تعجب نگاه میکردن*
باکوگو: چیه
اکو: با دکو چیکار میکردین
باکوگو: کارای 🔞
*اتسوشی و اکوخفه خون گرفتن*
دکو: خب....راستش......حال....داد
(خجالت) *سرخ شدن باکوگو*
دکو: ایییییی
باکوگو:خفه شو نفله
مربی: این چه کاریه که دارید باهم میکنید من اون پشت مشتا نمیام؟
باکوگو: ببخشید مربی
دکو: خواهش میکنم منو از دست این مریض نجات بدید
مربی: زود باشید لباساتونو بپوشید سریع!!( لباس ورزشی)
باکوگو و دکو: های
مربی : کلاسا الان شروع میشه
همون لحظه تو کلاس: اکوتاگاوا: چرا کاچان(باکوگو) با دکو نمیان؟
آتسوشی: شاید میخوان...
اکو: خفه الان مربی میاد
اتسوشی: اکو دلت میاد با من اینطوری حرف بزنی؟ * چسبوندن اکو به دیوار جلوی بقیه*
اکوتاگاوا: ولم کن میگم ولم کن
دکو: ما اومدیم
باکوگو: خب که چی اومدیم که اومدیم
مربی:اتسوشی اکوتاگاوا رو ول کن اینجا مدرسه عاشقی نیست
* همه بچه ها اکوتاگاوا و باکوگو و دکو خندیدن*
*توی راه خونه*
اکو:اتسوشی اون موقع میخواستی باهام چیکار کنی؟
اتسوشی: دلم برای لبات تنگ شد
اکو: خفه شو
باکوگو: دکو حالت خوبه ؟
اکو و اتسوشی با تعجب نگاه میکردن*
باکوگو: چیه
اکو: با دکو چیکار میکردین
باکوگو: کارای 🔞
*اتسوشی و اکوخفه خون گرفتن*
دکو: خب....راستش......حال....داد
(خجالت) *سرخ شدن باکوگو*
- ۴.۵k
- ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط