گاهی وسط زندگی به خودت میای

گاهی وسط زندگی به خودت میای ..
دنبال خودت و سهمت از زندگی میگردی
از گذشته تا به امروزت رو مرور میکنی و هی مرور میکنی ..
می خوای ببینی کجایی ؟؟چه کردی با زندگیت ؟؟
به چی رسیدی ؟؟چیارو از دست دادی تا به اینهایی که الان داری رسیدی؟
نگاه میکنی به خودت تا ببینی دقیقا کجای زندگی وایستادی
کجای رابطت هستی و با کی ؟؟
همه سهمت از زندگی همه خواسته هات از زندگیت همین بود!؟
چیزایی که حالا داری ارزوی دیروزت بود ؟؟؟یا فقط حسرته ...
بالا و پایین رفتن موج های سهمگین زندگیت، خوب زیرورو کرده احساساتت رو ، خواسته هات رو ، حتی حواست رو ....
دیگه مدتهاست به ارزوهات فکر نمیکنی
مدتهاست فقط میگذرونی ...
مدتهاست رویاهای قشنگ و برا خودت قدغن کردی ...
چقدر تلخ این به خود امدنها ....
دیدگاه ها (۵)

در خیابان، با بهار مسابقه گذاشتم. او به اندازه ی آسمان شهر ب...

نفس تنگی گرفته اند روزهایمهیچ دارویی هم انگار اثر نمی کندبر ...

توقع خوب بودن در تمام لحظه ها را از کسی نداشته باش.. توقع آر...

هیچ وقت نمی تونی بفهمی ؛پشت خنده های کسی چقدر بغض جمع شده ،پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط