پارت ۳۰ فیک دور اما آشنا
پارت ۳۰
آدلیا ویو
که یهو
در : دینگ دینگ
تهیونگ : من میرم درو باز کنم
آدلیا : باشه
تهیونگ رفت و درو باز کرد
تهیونگ : سلام خوش اومدین
جونگکوک : سلام هیونگ
رینا : سلام
تهیونگ : بیاین تو
اومدن داخل
آدلیا : سلام
رینا : سلام چاگیا
جونگکوک اخم ریزی کرد که منو رینا خندمون گرفت
جونگکوک : سلام زن داداش
آدلیا : سلام ، خوش اومدید
آدلیا : بیاین بشینین قهوه بیارم براتون
تهیونگ : بیب توام بشین من میارم
رینا : اهم آدلیا چیزی شده؟
آدلیا : میفهمی بچه
رینا : من بچه نیستممم
آدلیا : باشه شوخی کردم
کنار رینا و جونگکوک نشستم
تهیونگ رفت و چهارتا قهوه برداشت و آورد
تهیونگ : نوش جان
جونگکوک : ممنون چاگیا (حرصی)
رینا : الان مثلا حرص منو در میاری ؟ (خنده)
جونگکوک : نه (حرصی)
تهیونگ : کافیه دعوا نکنین برای یه اتفاق خوب امشب دور هم جمع شدیم
جونگکوک : چه اتفاقی؟
تهیونگ سینی ی توی دستشو گذاشت روی میز و خودشم کنار من روی مبل نشست
تهیونگ : خب......
جونگکوک : بگین دیگه جون به لبم کردین
رینا : راس میگه الانه از هیجان سکته کنم
آدلیا : آروم بابا
تهیونگ : جونگکوک تو عمو میشی
آدلیا : رینا تو ام خاله میشی
رینا : کوکی من کرم یا واقعا گفتن که ........
کوک : آره منم همینو شنیدم
کوک و رینا : وایییییییی ذوققق
آدلیا : آروم باشین ، قهوه تونو بخورین
تهیونگ : بیب حق دارن منم همین حسو دارمممممم
آدلیا : واییی عجب 😂
بعد از چند مین قهوه مونو خوردیم و کلی حرف زدیم
۱ ساعت بعد
تهیونگ : بیان شام
جونگکوک : تو درست کردی ؟
تهیونگ : آره
آدلیا : فکر نکنین آشپزی بلد نیستما ، تهیونگ نمیزاره😀
رینا : دستپخت تو که به ما ثابت شدس دختر
آدلیا : خوبه پس بشینین
سر میز نشستیم و با آرامش کامل باهم حرف زدیم و غذامونو خوردیم
تهیونگ : چطور بود ؟
جونگکوک : عالی دستت درد نکنه
رینا: دستت درد نکنه
آدلیا : عشقم دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود
تهیونگ : نوش جون همتون
تهیونگ داشت ظرفارو جمع میکرد
آدلیا : بزار کمکت کنم
تهیونگ: نمیخاد بیب بشین
جونگکوک : نمیخاد خودم کمکش میکنم زن داداش تو بشین
آدلیا : باشه
از کشو خوراکی برداشتم و رفتم سمت مبلی که رینا نشسته بود
آدلیا : بیا خوش بگذرونیم
رینا : اوکییی
همه ی خوراکی هارو باز کردم و یه فیلم طنزم گذاشتم
نیم ساعت بعد
تهیونگ و جونگکوک هم اومدن و کنارمون نشستن و ادامه ی فیلمو باهم دیدیم
۲ ساعت بعد
فیلم تموم شد
تهیونگ : خب حالا چیکار کنیم؟
جونگکوک : ما بریم دیگه ۱۲ شبه
آدلیا : نه بابا کجا؟
رینا: خونه دیگه
تهیونگ: نه بابا بمونین بیاین جرئت حقیقت بازی کنیم
جونگکوک : موافقم
رینا : منم همین طور
آدلیا : هورااااا
یه بطری برداشتیم و چرخوندیم
دوره ی اول به من و رینا افتاد
آدلیا : جرئت یا حقیقت ؟
رینا : حقیقت
آدلیا : چیزی هست که از جونگکوک پنهان کرده باشی ؟
رینا : نه
ادلیا : اوکی
دوباره بطری رو چرخوندیم و ایندفعه به من و جونگکوک افتاد
جونگکوک : جرئت یا حقیقت؟
آدلیا : جرئت
جونگکوک : برو بشین رو پای تهیونگ
بدون هیچ حرکتی رفتم و روی پاش نشستم
آدلیا : دردت که نگرفت؟
تهیونگ : نه چاگیا راحت باش
دوباره بطری رو چرخوندیم و ایندفعه به رینا و تهیونگ افتاد
رینا : جرئت یا حقیقت؟
تهیونگ : جرئت
رینا : خب..... برو همین الان آدلیارو ببوس ، از لب (لبخند شیطانی)
چشم غره ای بهش رفتم
تهیونگ : باشه
آروم به سمتم اومد و ل//باشو گذاشت رو ل//بام ، آروم ولی عمیق لبامو میبوسید
جونگکوک : اهم بسه دیگه یکم دیگه ادامه بدید به جاهای باریک کشیده میشه
ازم جدا شد و با چشم غره به جونگکوک گفت
تهیونگ : مزاحم
آدلیا : خب بریم سراغ ادامه ی بازی
اینفعه بطری رو چرخوندیم و افتاد به........
آدلیا ویو
که یهو
در : دینگ دینگ
تهیونگ : من میرم درو باز کنم
آدلیا : باشه
تهیونگ رفت و درو باز کرد
تهیونگ : سلام خوش اومدین
جونگکوک : سلام هیونگ
رینا : سلام
تهیونگ : بیاین تو
اومدن داخل
آدلیا : سلام
رینا : سلام چاگیا
جونگکوک اخم ریزی کرد که منو رینا خندمون گرفت
جونگکوک : سلام زن داداش
آدلیا : سلام ، خوش اومدید
آدلیا : بیاین بشینین قهوه بیارم براتون
تهیونگ : بیب توام بشین من میارم
رینا : اهم آدلیا چیزی شده؟
آدلیا : میفهمی بچه
رینا : من بچه نیستممم
آدلیا : باشه شوخی کردم
کنار رینا و جونگکوک نشستم
تهیونگ رفت و چهارتا قهوه برداشت و آورد
تهیونگ : نوش جان
جونگکوک : ممنون چاگیا (حرصی)
رینا : الان مثلا حرص منو در میاری ؟ (خنده)
جونگکوک : نه (حرصی)
تهیونگ : کافیه دعوا نکنین برای یه اتفاق خوب امشب دور هم جمع شدیم
جونگکوک : چه اتفاقی؟
تهیونگ سینی ی توی دستشو گذاشت روی میز و خودشم کنار من روی مبل نشست
تهیونگ : خب......
جونگکوک : بگین دیگه جون به لبم کردین
رینا : راس میگه الانه از هیجان سکته کنم
آدلیا : آروم بابا
تهیونگ : جونگکوک تو عمو میشی
آدلیا : رینا تو ام خاله میشی
رینا : کوکی من کرم یا واقعا گفتن که ........
کوک : آره منم همینو شنیدم
کوک و رینا : وایییییییی ذوققق
آدلیا : آروم باشین ، قهوه تونو بخورین
تهیونگ : بیب حق دارن منم همین حسو دارمممممم
آدلیا : واییی عجب 😂
بعد از چند مین قهوه مونو خوردیم و کلی حرف زدیم
۱ ساعت بعد
تهیونگ : بیان شام
جونگکوک : تو درست کردی ؟
تهیونگ : آره
آدلیا : فکر نکنین آشپزی بلد نیستما ، تهیونگ نمیزاره😀
رینا : دستپخت تو که به ما ثابت شدس دختر
آدلیا : خوبه پس بشینین
سر میز نشستیم و با آرامش کامل باهم حرف زدیم و غذامونو خوردیم
تهیونگ : چطور بود ؟
جونگکوک : عالی دستت درد نکنه
رینا: دستت درد نکنه
آدلیا : عشقم دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود
تهیونگ : نوش جون همتون
تهیونگ داشت ظرفارو جمع میکرد
آدلیا : بزار کمکت کنم
تهیونگ: نمیخاد بیب بشین
جونگکوک : نمیخاد خودم کمکش میکنم زن داداش تو بشین
آدلیا : باشه
از کشو خوراکی برداشتم و رفتم سمت مبلی که رینا نشسته بود
آدلیا : بیا خوش بگذرونیم
رینا : اوکییی
همه ی خوراکی هارو باز کردم و یه فیلم طنزم گذاشتم
نیم ساعت بعد
تهیونگ و جونگکوک هم اومدن و کنارمون نشستن و ادامه ی فیلمو باهم دیدیم
۲ ساعت بعد
فیلم تموم شد
تهیونگ : خب حالا چیکار کنیم؟
جونگکوک : ما بریم دیگه ۱۲ شبه
آدلیا : نه بابا کجا؟
رینا: خونه دیگه
تهیونگ: نه بابا بمونین بیاین جرئت حقیقت بازی کنیم
جونگکوک : موافقم
رینا : منم همین طور
آدلیا : هورااااا
یه بطری برداشتیم و چرخوندیم
دوره ی اول به من و رینا افتاد
آدلیا : جرئت یا حقیقت ؟
رینا : حقیقت
آدلیا : چیزی هست که از جونگکوک پنهان کرده باشی ؟
رینا : نه
ادلیا : اوکی
دوباره بطری رو چرخوندیم و ایندفعه به من و جونگکوک افتاد
جونگکوک : جرئت یا حقیقت؟
آدلیا : جرئت
جونگکوک : برو بشین رو پای تهیونگ
بدون هیچ حرکتی رفتم و روی پاش نشستم
آدلیا : دردت که نگرفت؟
تهیونگ : نه چاگیا راحت باش
دوباره بطری رو چرخوندیم و ایندفعه به رینا و تهیونگ افتاد
رینا : جرئت یا حقیقت؟
تهیونگ : جرئت
رینا : خب..... برو همین الان آدلیارو ببوس ، از لب (لبخند شیطانی)
چشم غره ای بهش رفتم
تهیونگ : باشه
آروم به سمتم اومد و ل//باشو گذاشت رو ل//بام ، آروم ولی عمیق لبامو میبوسید
جونگکوک : اهم بسه دیگه یکم دیگه ادامه بدید به جاهای باریک کشیده میشه
ازم جدا شد و با چشم غره به جونگکوک گفت
تهیونگ : مزاحم
آدلیا : خب بریم سراغ ادامه ی بازی
اینفعه بطری رو چرخوندیم و افتاد به........
- ۸۹۳
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط