بی رحم ترین قطع پاییز چنین اس

بی رحم ترین قطعہ پاییز چنین اسٺ؛
باران بزند،
شعر بیاید،
تو نباشی...
دیدگاه ها (۱)

کہ هر توصیف تو چراغ روشنی سٺدر تاریݣیِ فراز و فرودِ روزْگار....

رد آفتاب دستان توسٺافتاده بر صبح دل انگیز،عاشقانہ هایم ،پگاه...

این روزها هستی و نیستی و میانبیحواسی‌هاے معلقم قدم می زنی .....

دوستٺ دارمشبیہ رنگ نارنجی شهرای کہ عشقٺ در دل پاییزغوغا می‌ک...

تو ستون شعر من هستیاگر نباشی قلمم می لرزد...تو باید باشی تا ...

بیاید تو کامنتا مهم ترین ادم زندگیتونو بگید:))

پاییز مرا عاشق میکند و باران عاشقتر... حالا من با باران پایی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط