رمانجونگکوکمافیا

#رمان_جونگکوک_مافیا
part 15

واروم منو بوسید و رفت
تاحالا اینقدر اروم منو نبوسیده بود جونگکوک
دوروز بعد
اوف دوروزه جونگکوک رو ندیدیم سلنا هم رفته مرخصی من تنها موندم
تصمیم گرفتم برم پیش جونگکوک تا ازش اجازه بگیرم برم بیرون
رفتم تو اتاق خواب جونگکوک ولی اونجا نبود
رفتم سمت میز اتکلن های جونگکوک اوف یکیشونو ورداشتم همونی بود ک همیشه میزنه لامصب خیلی خیلی خیلی خوشبوعه
به خودم زدم ک فهمیدم ریدم
چون این اتکلن واسه بعد از سیگاره 😂
دیدم ک یهو در اتاق لباس جونگکوک باز شد (تو اتاقش اتاق لباسم دارع مث ما نیس)
یکی از خدمتکارا بود
خدمتکار: ببخشید خانم
ا. ت: اینجا چیکار میکنی
خدمتکار: داشتم اینجارو مرتب میکردم
ا. ت: اها میگم تو میدونی ارباب کجاس؟
خدمتکار: تو اتاق کارش
ا. ت: اوکی ممنون
رفتم پایین تا خواستم در بزنم یکی از بادیگارداش درو باز. کرد
ا. ت: میتونم بیام تو
رفت تو درم بست
بعد از ۳ دقیقه درو باز کرد و گفت برو
رفتم تو ودیدم که جونگکوک چند تا برگه دستشه عینک زده دکمه بالای لباسشم بازه مث بچه کوچولو ها کیوت بود
جونگکوک: چی شده
ا. ت: جونگکوک تو... ..
شرط ۵لایک ۳کامنت
دیدگاه ها (۳)

#رمان_جونگکوک_مافیا part 16ا. ت: جونگکوک تو اصلا به من توجه ...

#رمان_جونگکوک_مافیا part 17بعد از خرید رفتیم رستوران غذا بخو...

#رمان_جونگکوک_مافیاpart 14نفسای داغی رو بغل گردنم حص کردم بر...

جیم وی😎

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

پارت ۵ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط