پارت دوم_از دوستی به عشق رسیدیم

م جنی:اوه عزیرم شما خیلی بهم میاید و باهم میسازید
جنی: اما من جی دی رو دوست دارم
م جنی: اون بدرپ خانواده ما نمیخوره حالاهم به حرفم گوش بده و برو توی اتاقت
جنی: شماها واقعا بدجنسین(و با بغض و اشک رفت توی اتاقش)
فردا••••••
جنی و تهیونگ میرن کافه'''''"""""""""""""""""""""""""'''____________
جنی: اوم خب سلام (با ناراحتی حرف میزنن) ته: توعم میدونی درسته؟ جنی: سرشو به علامت عاره تکون میده ته: خب دست ما نیست من جویی رو دوست دارم و تو جی دی و ما فقط دوستیم قرارهچیکار کنم جنی: اره من همین دیروز بهشون گفتم ما دوستیم و الان...... ته: خب باید باهاش بسازیم و کنار بیایم 😔 جنی: ما ازدواج میکنیم اما بعضی وقتا میریم پیش جویی و جی دی خوبه؟ تهیونگ: اما اکه بفهمن چی؟ جنی: اون موقعه واقعا باید باهاش کنار بیایم فرداش جنی و تهیونگ ازدواج میکنن ولی به اصرار جنی و تهیونگ مراسمی نمیگیرن••••٠••••٠•٠•••٠•٠٠•٠•٠••••٠٠•٠٠••٠٠٠•••••••٠٠٠٠••
و یه خونه سفید و ابی میگیرن
بیشتر وسایل ابی یا سفید بودن
جنی یه لباس مشکی که تا زانو هاش بود و تنگ بود با کفشای صورتی پاشته بلند و گیر سر های صورتیش پوشید و به تهیونگ گفت: ته من میرم بیرون با جی دی و دوستام ته: عا باسه منم الان میرم پیش جویی بیا این کیلید رو بگیر اگه نبودم بتونی بیای جنی: باشه خدافس
یه ربع بعد
تهیونک هم یه گت و شلوار سبز مخملی با لباس سفید دکمه دار شیکش پوشید و همینطور کفش های سفیدش موهاشو شونه زد و رفت قرار بود با جویی به یه مهمونی بره و چون هم ته و هم جویی پولدعر بودن باید شیک میپوشید
در خماری بمانید
منتظر کامنتای بعدی بعدی تون هستم😂
دیدگاه ها (۴۰)

پسرخالم به دنیا اومد

ادیتم از جیسوووو

پارت اول

لایک کرن این پست از هر کدوم دیگه از پستا برام مهم تره

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط