به گلاب گفتم

به گلاب گفتم :
چه خوشبویی !
گفت : گل بودم
به دست روزگار چیده شدم ،
و در کوره آتش ،
سوختم سوختم سوختم
ولی با متانت صبر کردم
کوره خاموش شد
خالص شده بودم
ولی عزیزتر از پیش !

#دلنوشته #
دیدگاه ها (۱)

‌بیهوده‌نگردید‌به‌تکرار‌در‌این‌شهراو‌طرز‌نگاهش‌بخدا‌شعبه‌ندا...

گاهی‌اوقـات‌یک کودک ‌پدرندارد‌اما‌یک ‌لشگرعمودارد؛که ‌اگر‌لب...

نابودی اسرائیل نزدیک است

پست اولمه حمایت کنید ❤️

رمان: •°معطری در تن طُ•°#پارت‌اولاز زبان #واگوریامروز هم طبق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط