تصادف هیونp

( تصادف هیون.............p۱۷)

هیونجین در رو قفل کرد و کلیدشو برداشت و گذاشت تو جیبش و اومد پیش فلیکس و جلوش وایساد و دستاشو گذاشت تو جیبش.....
« همه چیو توضیح میدی.... با جزئیات.... میشنوم! »
فلیکس « چـ....چـ.....چی؟! چیـ...چیـ... چیو بگمم؟! »
هیونجین « فلیکس چرا گریه کردی؟! »
فلیکس « عا... عام... هیچی... فقط.... فقط یکم احساسی شدم که قراره مرخص شی.... »
هیونجین دستاشو گذاشت رو صندلی جوری که انگار فلیکس رو بین دستاش زندانی کرده بود و با اون یکی دستش از فَک فلیکس گرفت
« کیو قول میزنی... ها؟! »
فلیکس « عا هیونجین بس کن خواهش میکنم... ولش کن چیز خاصی نیست...... »
هیونجین « پس قضیه مرخص شدن من نیست.... چرا نمیگی ، قرار نیس که بخورمت.... ازم می‌ترسی؟! »
فلیکس « نه هیونجین.... گفتم که چیز خاصی نیست.... ولش کن... »
فلیکس خیلی مقابله کرد ولی..... ولی هیونجین مجبورش کرد که بگه و...... و اون همه چیو بهش گفت.....

چشمای هیونجین وقتی فلیکس بیماریشو بهش تعریف میکرد ، پر شده بود..... اون دستای فلیکسو گرفت و جلوش زانو زد.....
هیونجین « فلیکس...... چرا این همه وقت این همه چیزو ازم قایم کرده بودی؟! کسی ازش خبر داره؟! »
فلیکس « عـ.... عا.... چـ... چرا! چان هیونگ میدونه.... »
هیونجین « آه.... فلیکس.... »
هیونجین فلیکسو بغل کرد و دستشو گذاشت رو سرش
« فلیکس..... اشکالی نداره..... ما از پسش بر میایم..... مگه نه؟! »
هیونجین شب خیلی با فلیکس همدردی کرد.... و صب
روی صندلی توی بغل هم خوابشون برده بود......
نور خورشید از پنجره می‌افتاد روی صورت فلیکس..... شبیه فرشته ها شده بود.... خیلی خوشگل.....
هر دوتاشونم تو خواب شیرین بودن که گوشی فلیکس زنگ زد.....
فلیکس « آه.... این کیه کله صبحی.... »
فلیکس از بغل هیونجین دستاشو بیرون آورد و گوشیشو برداشت و با صدای دیپ گرفتش جواب داد....
«الوووو...»
چان « فلیکس..... خوابیده بودییی.... »
فلیکس « آه.... چان هیونگ... آره.... خوبی... »
چان « فلیکس دارم میام بیمارستان تا بیارمتون خونه... برو برگه مرخصی هیونجین رو بگیر..... دارم میرسم... »
فلیکس « با....باش باشه »
گوشیو قطع کرد..... خودشو تو بغل هیونجین دید.... یادش اومد که چه شبی گذرونده..... سعی کرد بلند شه ولی هیونجین نذاشت.....
فلیکس « کی پا شدی.... »
هیونجین « صدای گوشیت خیلی بلنده.... »
فلیکس « عا... ببخشید.... اها راستی چان میاد دنبالمون تا بریم خونه ، بزار برم برگه مرخصیتو بگیرم ، بریم.... »
هیونجین « زود بیا.... »
فلیکس « باش..... »
فلیکس رفت و برگه مرخصی رو گرفت و با هیونجین از بیمارستان خارج شدن..... چان جلوی بیمارستان بود....


.......................
ادامه دارد✨
#Hyunlix
#straykids
#bangchan
#leeknow
#changbin
#Hyunjin
#Han
#Felix
#seungmin
#I_N
#stay
#k_pop
دیدگاه ها (۲۱)

( تصادف هیون.............p۱۸)فلیکس رفت و برگه مرخصی رو گرفت ...

( تصادف هیون.............p۱۹)بعدش با دستش موهاشو داد پشت و ر...

( تصادف هیون.............p۱۶)فلیکس سرشو به نشانه تایید تکون ...

✨نزدیک تر از همیشه✨ی فیک از مینسونگ......لینو و هان.......مو...

Part 5 — No escapeفلیکس ناخودآگاه یه لبخند زد."فلیکس — دیدی؟...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط