کوبهها را نمیکوبند دگر

کوبه‌ها‌ را نمی‌کوبند دگر
دستی مشتاق،
قفلهای گشوده نخواهد شد
گویا، دوران دیدارها
به پایان رسیده است
انسان امروز را ،
عشق کفایت نیست
چرا که در اندیشه‌ی مخدودش
تنها به قدمت دربهای کهنه می‌اندیشد
بی‌آنکه صدای قدمهای گذر کرده
از آستانه‌شان را بشنود
و من هنوز هم
خسته‌تر از ایهام یک غزل
در اندیشه‌ی راه گم کرده‌ای
که میان دو بیگانه بکوبد
کوبه‌ی متروک این در بسته را . . .!

◍⃟🌹
دیدگاه ها (۲۱)

➖ ➖ من اگه ماشین زمان داشتم میرفتم به گذشته با تمام افرادی ...

ای روزهای خوب که در راهیدای جاده‌های گمشده در مهای روزهای سخ...

سنگدل ترین آدم روی زمین هم که باشی....یک لحظـهیک آنیاد کسی ر...

همه‌ی مایک خیابان داریمیک کافهو یک عکسکه دو نفره‌هایمان رابا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط