تمام شهر از صدای ساز ام پر شده بود

تمام #شهر از #صدای ساز ام پر شده بود..
هر کدام از #کوچه هایی که راهی #تو میشد ، بوی عطر میداد.. تمام کبوتر ها به سرزمین من #کوچ کرده بودند...
تمام من درگیر صدای #نفس های تو بود...
اما من ، از خودم و از تو جایی میان #کوچه های_خاطره جامانده بودم...
جایی که تا لحظه لمسِ وصلِ تو هرگز نفسی برای زنده ماندنم نیست.
و باز ادامه دارد...
دیدگاه ها (۵۷)

خبرت هست دلم خسته توستدیرگاهیست که دلبسته توستکوچه در کوچه ت...

#من همین یک #نفس از جرعه ی جانم باقیست#آخرین ذره ی این #جام...

شب آرام از پنجره می‌ریزد روی دیوار اتاقم،و من، در سکوتی که ب...

پارت : ۴۱

boundary of the flamespart 2کلاهی که به شنل بلندش وصل بود ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط