صدای پا می اید

صدای پا می اید
هیزم می اورند
راوی روایت نکن
زمین خوردن بانو که دیدن ندارد
قصه یتیمی که گفتن ندارد
من ماندم و چادر خاکی بانو
میخ و در و اتش
غم و اشک و صبر
چادرم این روز ها عجیببهانه صاحبش را میگیرد
دیدگاه ها (۳)

غربت ادرمان ارثی است.... دیروز مزارش امروز یادگارش همه هیزم ...

به بهش زهرا میروم قطعه شهدا از کنار عکس ها عبور میکنم چادرم...

ای دختر چادری.... ای کسی که هنوز طعنه ها به گوشت میخورد گاه ...

امروز قلب تهران لرزید.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط