از تو حرف میزنم

از تو حرف می‌زنم
چنان نوبرانه می‌شوم؛
که بهار هم
دهانش آب می‌افتد …!

شاملو
دیدگاه ها (۱)

گفتم:میدونی؟کاش زندگی عین یه نوار کاست بود...گفت:نوار کاست؟چ...

گاهی تمام منظور های مستقیم و غیر مستقیم طرف مقابلت رو میفهمی...

نامه‌ام زیاد طولانی نیست مهربانم...حرف برای گفتن زیاد است ام...

《🦋》آدم های قوی خیلی زجر می‌کشن...همه توقع دارن که اونا توی ه...

اونجا که شاملو میگه:آیدا تو بهار منی و من خاك و مزرعه‌ام !با...

می گویند در خواب هایم هذیان می‌گویم.اما هیچکس نمی داند با تو...

چندی ترانه می شوم و دم نمی زنمحرف از وجود عالم و آدم نمی زنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط