دنیای دیگر
همه وارد اتاق دازای میشن، دازای دستگیره ی اویزون رو میگیره و یک راه پله جلوی چشم همه پدیدار میشه
دازای:بفرمایید
دازای دست چویا رو میگیره و آروم تا جایی که قدش میرسه یعنی پله هشتم چویا رو راهنمایی میکنه و میبره بالا
بعد آتسوشی میره بالا و بعد اکو و رانپو
و در آخر دازای میره بالا ، بالا یک میز ، تخته ی هوشمند و یک قفسه پرونده هست و اتاق به شکل زیبایی با رنگ های آبی ی آسمانی و نارنجی اتشین به یک اتاق دلنشین و زیبا در آمده ، همه به دور میز مینشینند و رانپو یک نقشه ی سه بعدی میزاره جلوی بقیه
رانپو:خوب دوستام داخل نقشه یعنی این قسمت ، قراره یک جلسه برگزار بشه تا اونا بتونن محصول خودشون رو به راحتی بفروشن یعنی قراره در این مکان مجوز بگیرن ، خوب چویا-ساما شما باید به کمک آکوتاگاوا_سان حواس نگهبان ها رو پرت کنید ، بعد به اتاق بریم و اونجا جلسه رو یکم خراب کنیم، در همین حین آتسوشی-کون میره و یک بسته از اون محصول که به تازگی اسم خواب مهبت ها رو به خود گرفته رو ور میداره، در حین ماموریت باید سازنده محصول رو تشخیص بدید و کل اعضای این گروه رو برسی کنید ، گفته شده اونا میخوان مخفیانه سیگما-کون رو ببرن پس دازای پیش سیگما میمونه
دازای:چشم😒
چویا:قهر نکن دیگه!
رانپو:خوب انشاالله که به خوبی ماموریت انجام میشه و ما از مواد خواب مهبت ها با خبر میشیم ! خوب جلسه تمام فقط دازای تجهیزات؟
دازای بلند میشه و یک کشور رو باز میکنه و دو تا اسلحه رو در میاره و میندازه طرف چویا ، یک چاقو تیز و یک شوکر به سمت آتسوشی پرت میکنه و چهار تا بیسیم به رانپو میده
رانپو در حالی که بیسیم ها رو پخش میکنه میگه: هر کدوم از شما این رو به همراه داشته باشید، آتسوشی اگر کسی دخالت کرد از شوکر استفاده کن و خودت کار اون چاقو رو میفهمی!
همه به پایین میرن و برای رفتن به شهر بازی آماده میشن
آکو:ساعت چنده؟
دازای:ساعت ۱۲ هست ولی شهربازی لیر تر باز میکنه ما میریم و یکم برای ایران رفتنمون خرید میکنیم ، خوانواده ی من سوغاتی میخوان!
آتسوشی:سوغا....
آکو:سوغاتی یعنی از اون جایی که تو رفتی برای بقیه یک هدیه که مخصوص اون شهر یا کشوره بگیری
آتسوشی:آها، مثلا مثل چی
آکو:خوب برو بپوش نا داخل راه بهت بگم !
آکو و آتسوشی میرن تا داخل اتاق های خودشون که بلاخره با ۱۰۰ تا خواهش از هم جدا شده لباس بپوشن
دازای:آکوتاگاوا_سان همه چیز رو با حوصله برای آتسوشی توصیح میده! 🤭
رانپو:آره فکر کنم می نشون خوب شده!
چویا:شاید!!! میگم ما نباید امروز میرفتیم سر کار؟
دازای:خیر ، موری_سان و فوکوزاوا-سان بهمون مرخصی دادن تا مثلا روی عملیات تمرکز کنیم
دازای صداش رو بلند تر و هیجان زده ار میکنه: ولی ما داریم میریم ؟😃
همه با هم:شهر بازیییی و خرید!😆
دازای و چویا و رانپو هم لباس های خودشونو میپوشن
دازای یک تیشرت آبی کمرنگ پوشیده که با سفید نوشته شده I'm so happy
چویا هم یک تیشرت سیاه چوب کبریتی پوشیده
رانپو و آتسوشی که باهم ست هستن : لباس سبز تیره با یک استیکر کوچیک
آکو هم یک لباس سیاه پوشیده که گوشه ی لباس طرح ببره
دازای:خوب همه آماده شدن ؟ رانپو و چوید باهم برید و ماشین رانپو دو بیارید
آتسوشی:شما ماشین دارید رانپو-کون؟؟؟
رانپو:آره ولی چون مورد استفاده نبود داخل خونه مونده
چویا: باشه! ما رفتیم
دازای:تا نیم ساعت دیگه بیایدددد
آکو:خود نا چیکار کنیم؟
دازای: تا رانپو و چویا رفتن ما به مادرم زنگ میزنیم و با اینا حرف میزنیم!
دازای گوشی رو ور میداره و به مادرش با صورت تصویری(ویدیو کال) زنگ میزنه
(خوب اگر یادتون باشه مادر دازای با🤎 بود)
🤎سلام آراد !!!! چطوری پسرم؟
دازای:سلام مامان خوبی؟ ببین آتسوشی و آکوتاگاوا پیش من هستن!
سلام به شما! وای خدا موهاشون رو بین شما ست کردید؟ اون موهاش سفیده تا تار سیاه و اون یکی پاهاش سیاه با یکم رنگ سفید! وای شنا خیلی بامزه و نازی
اکو اینجوری بود که:من نازم ؟ من؟😐😑
آتسوشی خجالت میکشه:سلام مادر دازای، شما ژاپنی بلدید؟ وای مرسییییی😊شما هم خیلی قشنگ و زیبا هستید
آکو:سلام مادر دازای! مرسی خانم😳
دازای:مامان ایشون آکوتاگاوا و ایشون آتسوشی هست آکوتاگاوا زیاد تعریف نشنیده!
آها! پس چویا جان و رانپو کجاست؟
همون لحظه صدای باز شدن در شنیده میشه
؟: من برگشتم! اِ دازای زنگ زده
دازای هل میکنه:واییییی من نیستم
؟: علت کن! وایسا الان میام
دازای:عجله نکن خسته هستن اصلا نیا
؟: لطفا زر نزن!
آتسوشی :دازای-سان، ایشون کی هستن؟
دازای:بفرمایید
دازای دست چویا رو میگیره و آروم تا جایی که قدش میرسه یعنی پله هشتم چویا رو راهنمایی میکنه و میبره بالا
بعد آتسوشی میره بالا و بعد اکو و رانپو
و در آخر دازای میره بالا ، بالا یک میز ، تخته ی هوشمند و یک قفسه پرونده هست و اتاق به شکل زیبایی با رنگ های آبی ی آسمانی و نارنجی اتشین به یک اتاق دلنشین و زیبا در آمده ، همه به دور میز مینشینند و رانپو یک نقشه ی سه بعدی میزاره جلوی بقیه
رانپو:خوب دوستام داخل نقشه یعنی این قسمت ، قراره یک جلسه برگزار بشه تا اونا بتونن محصول خودشون رو به راحتی بفروشن یعنی قراره در این مکان مجوز بگیرن ، خوب چویا-ساما شما باید به کمک آکوتاگاوا_سان حواس نگهبان ها رو پرت کنید ، بعد به اتاق بریم و اونجا جلسه رو یکم خراب کنیم، در همین حین آتسوشی-کون میره و یک بسته از اون محصول که به تازگی اسم خواب مهبت ها رو به خود گرفته رو ور میداره، در حین ماموریت باید سازنده محصول رو تشخیص بدید و کل اعضای این گروه رو برسی کنید ، گفته شده اونا میخوان مخفیانه سیگما-کون رو ببرن پس دازای پیش سیگما میمونه
دازای:چشم😒
چویا:قهر نکن دیگه!
رانپو:خوب انشاالله که به خوبی ماموریت انجام میشه و ما از مواد خواب مهبت ها با خبر میشیم ! خوب جلسه تمام فقط دازای تجهیزات؟
دازای بلند میشه و یک کشور رو باز میکنه و دو تا اسلحه رو در میاره و میندازه طرف چویا ، یک چاقو تیز و یک شوکر به سمت آتسوشی پرت میکنه و چهار تا بیسیم به رانپو میده
رانپو در حالی که بیسیم ها رو پخش میکنه میگه: هر کدوم از شما این رو به همراه داشته باشید، آتسوشی اگر کسی دخالت کرد از شوکر استفاده کن و خودت کار اون چاقو رو میفهمی!
همه به پایین میرن و برای رفتن به شهر بازی آماده میشن
آکو:ساعت چنده؟
دازای:ساعت ۱۲ هست ولی شهربازی لیر تر باز میکنه ما میریم و یکم برای ایران رفتنمون خرید میکنیم ، خوانواده ی من سوغاتی میخوان!
آتسوشی:سوغا....
آکو:سوغاتی یعنی از اون جایی که تو رفتی برای بقیه یک هدیه که مخصوص اون شهر یا کشوره بگیری
آتسوشی:آها، مثلا مثل چی
آکو:خوب برو بپوش نا داخل راه بهت بگم !
آکو و آتسوشی میرن تا داخل اتاق های خودشون که بلاخره با ۱۰۰ تا خواهش از هم جدا شده لباس بپوشن
دازای:آکوتاگاوا_سان همه چیز رو با حوصله برای آتسوشی توصیح میده! 🤭
رانپو:آره فکر کنم می نشون خوب شده!
چویا:شاید!!! میگم ما نباید امروز میرفتیم سر کار؟
دازای:خیر ، موری_سان و فوکوزاوا-سان بهمون مرخصی دادن تا مثلا روی عملیات تمرکز کنیم
دازای صداش رو بلند تر و هیجان زده ار میکنه: ولی ما داریم میریم ؟😃
همه با هم:شهر بازیییی و خرید!😆
دازای و چویا و رانپو هم لباس های خودشونو میپوشن
دازای یک تیشرت آبی کمرنگ پوشیده که با سفید نوشته شده I'm so happy
چویا هم یک تیشرت سیاه چوب کبریتی پوشیده
رانپو و آتسوشی که باهم ست هستن : لباس سبز تیره با یک استیکر کوچیک
آکو هم یک لباس سیاه پوشیده که گوشه ی لباس طرح ببره
دازای:خوب همه آماده شدن ؟ رانپو و چوید باهم برید و ماشین رانپو دو بیارید
آتسوشی:شما ماشین دارید رانپو-کون؟؟؟
رانپو:آره ولی چون مورد استفاده نبود داخل خونه مونده
چویا: باشه! ما رفتیم
دازای:تا نیم ساعت دیگه بیایدددد
آکو:خود نا چیکار کنیم؟
دازای: تا رانپو و چویا رفتن ما به مادرم زنگ میزنیم و با اینا حرف میزنیم!
دازای گوشی رو ور میداره و به مادرش با صورت تصویری(ویدیو کال) زنگ میزنه
(خوب اگر یادتون باشه مادر دازای با🤎 بود)
🤎سلام آراد !!!! چطوری پسرم؟
دازای:سلام مامان خوبی؟ ببین آتسوشی و آکوتاگاوا پیش من هستن!
سلام به شما! وای خدا موهاشون رو بین شما ست کردید؟ اون موهاش سفیده تا تار سیاه و اون یکی پاهاش سیاه با یکم رنگ سفید! وای شنا خیلی بامزه و نازی
اکو اینجوری بود که:من نازم ؟ من؟😐😑
آتسوشی خجالت میکشه:سلام مادر دازای، شما ژاپنی بلدید؟ وای مرسییییی😊شما هم خیلی قشنگ و زیبا هستید
آکو:سلام مادر دازای! مرسی خانم😳
دازای:مامان ایشون آکوتاگاوا و ایشون آتسوشی هست آکوتاگاوا زیاد تعریف نشنیده!
آها! پس چویا جان و رانپو کجاست؟
همون لحظه صدای باز شدن در شنیده میشه
؟: من برگشتم! اِ دازای زنگ زده
دازای هل میکنه:واییییی من نیستم
؟: علت کن! وایسا الان میام
دازای:عجله نکن خسته هستن اصلا نیا
؟: لطفا زر نزن!
آتسوشی :دازای-سان، ایشون کی هستن؟
- ۹۳۰
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط