من هم روزی شاعر بودم

من هم روزی شاعر بودم
از چشم و گیسو و عطر پیراهن یار میسرودم
دستی آمد
نقشی از خیمه ای سوخته
بر افقی نزدیک کشید
بیقرارها دوباره بال درآوردند
و صورت من
دوباره #چادر به رخ کشید
اشک ریختم و تمام غزلهایم را
به آب سپردم
حالا فقط روزنامه میخوانم
تیترهای سرخ را ...
- امشب کبوتری دیگر پرید
- فردا به معراج میبرند لبخند دیگری را
و من همچنان سوگنامه میخوانم


#مدافعان-حرم
#شهدا
#فکر-نو
دیدگاه ها (۳)

. .#خاکریزـایمانچفیه ها.... سجاده نمازشان ....سایه بانشان......

.کاش میشد عمر خود را هدیه میدادم به اوزندگی را دوست دارم؛رهب...

: زیارت حضرت پیغمبر(ص) ( از دور): اعمال دهم ربیع الاولچه طرب...

؛# چرا-خداوند-دستان-ما-را-این-گونه-خلق-کرده ؟ اگه خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط