گفته بودی که چرا محو تماشای منی

‏گفته بودی که چرا محو تماشای منی
‏آنچنان مات که یک دمـ مژه بر هم نزنی
‏مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
‏ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی..
دیدگاه ها (۱)

کاش دو صندلی بود کنار هملب پنجرهافتاب از لابه لای پرد ها صور...

بخاطر "من" بخند حتی به "دروغ"گاهی باید به کسی "تنفس...

تمامِ شعرهاصاحب دارنداسم دارندشناسنامه دارند..هر شاعری به هن...

پرسیدی که چرا محو تماشای منیآنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزن...

دستم بگیر نازم بکش که عاشقم و دل شکسته ام از خود مران مرا که...

باخبر هستی نگاهم بی‌قرار چشم توست؟عاشق دیوانه‌ات چشم‌انتظار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط