بانو کمی از التهاب دامنت را

بانو کمی از التهاب دامنت را..

یک شاخه از آلاله ی پیراهنت را..

من می رسم تا تو ولی خاتون قصه..

دیر آمدم یک پیچ از رقصیدنت را..

هر شب من و قام دو چشمِ چون همیشه..

بانو بیا. یک بیت از گل چیدنت را..

آهسته می آیم به بالینت که شاید..

بانوی من یک لحظه از خندیدنت را..

آتش زدی بر جانم و دامن کشیدی..

بانو کمی از التهاب دامنت را..
دیدگاه ها (۱۴)

#یا_فاطِمَهَ_الزَّهْراَّءُِ_سلام_الله_علیهالَگدی خورد به دَر...

#یا_فاطِمَهَ_الزَّهْراَّءُِ_سلام_الله_علیها

شبی آزرده از خانهنهادم پا به میخانهپریشان حالو دیوانهسپردم د...

.از تهِ دِل خندید و با دست زد به شونَم !بهش گفتم: هنوزم عادت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط