همینکه نیستی اینجا برایت شعر می جوشم

همینکه نیستی اینجا برایت شعر می جوشم
لباسی کهنه را گویی رفویش کرده می پوشم
مرورت میکنم اینجا _خراب آباد _این خانه
شراب کهنه ای دارم که با یاد تو می نوشم
شرابی از نگاه تو همینجا روبروم انگار
شراب هفتصد ساله از این انگور می دوشم
تو صحبتهای معمولیت کوک شور میخواند
لبانت حامل نت ها، که می بارند در گوشم
بیا حرفی بزن شیرین، دل من شور می خواهد
سکوتی مرگبار اینجاست من فرهاد خاموشم
بیا که خوابهای من پریشان است_ آرامم_
تو رودی که سفر باید،و من کوهی که بیهوشم



#مرتضی_طریقی
دیدگاه ها (۴)

از بس مواظب بودم تا کسی را نشکنمبه خودم که نگاه می کنمتکه تک...

ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمتبر سینه می فشارمت، اما ندارمتا...

یک سال گذشت....یک سال عجیب,آدمی به هیچ وجه نمیدونه آینده برا...

یکی را دوست دارمولی افسوس او هرگز نمیداندنگاهش میکنم شایدبخو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط