منم که تنگدلی باغ دلگشای منست

،،
منم که تنگدلی باغ دلگشای منست
به دستم آبله، جام جهان‌نمای منست

رسید همرهی بخت واژگون جایی
که هرکه خاک رهم بود، خار پای منست

به دستگیری افلاک احتیاجی نیست
کلیم وقتم و افتادگی عصای منست

به خاک و خون کشدم هرکجا که سروقدیست
هر آن نهال که بالا کشد، بلای منست

چنین‌که دیدن وضع زمانه جانکاهست
به دیده هرچه غبارست، توتیای منست

طبیب از عرق شرم نسخه‌ها را شست
ز بس که منفعل از درد بی‌دوای منست

ز بس که موج غمم در میان گرفته کلیم
ز من کناره کند هر که آشنای منست

#کلیم_کاشانی
دیدگاه ها (۱)

نامِ من عشق است وغوغا کرده ام پیش از این صد فتنه برپا کرده ا...

مهربانی از میان خلق دامن چیده استاز تکلّف، آشنایی برطرف گردی...

ساده میبینم تو را هر شب به رویایی که نیستمیزنم دیوانه وار دل...

تو رفته ای و نشستم خیال می بافمبرای گردن پاییز شال می بافمنش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط