منم که تنگدلی باغ دلگشای منست
،،
منم که تنگدلی باغ دلگشای منست
به دستم آبله، جام جهاننمای منست
رسید همرهی بخت واژگون جایی
که هرکه خاک رهم بود، خار پای منست
به دستگیری افلاک احتیاجی نیست
کلیم وقتم و افتادگی عصای منست
به خاک و خون کشدم هرکجا که سروقدیست
هر آن نهال که بالا کشد، بلای منست
چنینکه دیدن وضع زمانه جانکاهست
به دیده هرچه غبارست، توتیای منست
طبیب از عرق شرم نسخهها را شست
ز بس که منفعل از درد بیدوای منست
ز بس که موج غمم در میان گرفته کلیم
ز من کناره کند هر که آشنای منست
#کلیم_کاشانی
منم که تنگدلی باغ دلگشای منست
به دستم آبله، جام جهاننمای منست
رسید همرهی بخت واژگون جایی
که هرکه خاک رهم بود، خار پای منست
به دستگیری افلاک احتیاجی نیست
کلیم وقتم و افتادگی عصای منست
به خاک و خون کشدم هرکجا که سروقدیست
هر آن نهال که بالا کشد، بلای منست
چنینکه دیدن وضع زمانه جانکاهست
به دیده هرچه غبارست، توتیای منست
طبیب از عرق شرم نسخهها را شست
ز بس که منفعل از درد بیدوای منست
ز بس که موج غمم در میان گرفته کلیم
ز من کناره کند هر که آشنای منست
#کلیم_کاشانی
- ۵۲۰
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط