اصلا همینطوری یهویی بی هوا دلم خواست تو این شلوغی بمونم

اصلا همینطوری، یهویی، بی هوا دلم خواست تو این شلوغی بمونم. دلم خواست یه چند ساعتی بشینم یه گوشه روی پله های ورودی اون کوچه تنگ همیشگی
به یاد اونوقتا یه کاسه آش بگیرمو بین این مردم وول بخورم
به یاد اونوقتایی که تو بیخیال همه چی شیطنتات گل میکرد و بین این همه شلوغی می افتادی دنبال من و می دویدیم و بلند بلند می خندیدیم
اصلا فکر تاریکی هوا و از دست رفتن زمان رو هم نمی کردیم. می رفتیم می شستیم کنار جدول خیابونو به کسی نگاه نمی کردیم.
الان دقیقا من همونجا واستادم. همونجایی که منو تو هیچ وقت با هم نیومدیم.
چرا هیچ کدوم این کارا رو نکردیم؟
چرا اینقدر مدت عاشقی کردنامون کم بود؟
چرا از این پله های مترو با هیجان و قهقهه پایین ندویدیم؟
چرا کنار بساط باقالی و لبوی این جوونکا وانستادیم؟
چرا اینقدر کوتاه عاشقی کردیمو بعدم بی خداحافظی تموم شد؟
راستی چرا هیچ وقت نخواستیم زیر بارون قدم بزنیم؟
روی برف راه بریمو آدم برفی درست کنیم؟

زیر بارون...
روی برف...

#شیما_سبحانی
کتاب: خیال بافی ها
@shima_sobhani channel



دم غروب شنبه 1397/03/26 ساعت 19:54
1378
1375
دیدگاه ها (۱۳)

سبب اصلی تنهایی ام این است که نمی دانم جزئی از کدام داستان خ...

برای تو می نویسم :سهم من ک نیستی،،سهم قصه من بمان..!سهم فکر ...

باید مرد باشی تا بفهمیمیان چند میلیارد آدمیکی را دوست داشته ...

اونـی که بـا تـنهایـیـش ،، حال میکنهبـا یه آدم تـو دلـش دارہ...

#یادش_بخیر_قدیما#قدیم #قدیما #صفا #سادگی#صمیمیت #بی_ریایی #م...

تک پارتی از شوگا

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط