دریای سخاوت و کرامت ...

شب شده است و هنگامه‌ی استراحت قافله. کودکان به خواب رفته اند و زینب کبری بیدار. چیزی را جستجو میکند...

بانوان قافله نگاه‌هایشان به زینب کبری خیره می‌شود.
چه پیش آمده بانوی ما را که اینچنین به دریای فکر غوطه ور شده؟

زینب کبری سر به صورت بانوان نزدیک کرده صدا به زیر می‌آورد و می‌پرسد : آیا برای هیچکدامتان، طلا و زیور باارزشی باقی مانده؟

این لحظه‌ی شب، سالار کاروان، با آن دل داغدار سراغ زیور ارزشمندی میگردد، هزاران سوال زنده می‌کند لیک به حرمتش، اجازه پرسش و جسارت بر خود روا نمیدارند.

یکی از بانوان دست به زیر معجر برده...گردن آویزی از گردن باز میکند و گوشواره ای...
_بی بی جان شام عاشورا آنقدر این نامردان سرگرم غارت خیمه ها و دخترکانِ برادرتان بودند که اینها را بر سر و برِ من ندیدند و گذشتند و حال تقدیم به شما

زینب کبری برق رضایت به چشمانش می‌نشیند. سرِ دخترک خفته در آغوشش را آرام بر زمین می‌گذارد و با عجله بر می‌خیزد.
به سوی یکی از نیزه داران که کناری خفته می‌رود...

مرد چشم می‌گشاید؛ زینب کبری دستش دراز کرده طلاها را اشارت زده میفرماید:
_در این سفر تو تنها سربازی بودی که قدری مراعات یتیمان حسین کردی و نیزه را دورتر از دیدِ کودکان نگاه داشتی؛ دختر علی را ببخش که بیش ازین قادر به جبران نیکی‌ات نیست.

مرد خیره خیره به دستان زینب نگاه می‌کند. زبانش بند آمده و واژه ها را جستجو می‌کند...

زینب کبری طلاها را پیش پایش زمین گذارده ادامه میدهد:
_در مرام دختر علی نیست مدیون محبت کسی بماند.
دیدگاه ها (۴)

اربعین‌ داغ‌ حرم‌ را‌ به‌ دلم‌ نگذاری

محمّد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم

کارگاه عملی حضرت جَون

به حشر هم که برانی مرا ز خویش هنوزاز اینکه نام تو بردم به تو...

🎇فلسفه حجاب (۱)👗 مقدمه: فلسفه حجاب را بایستی در آثار منفی بد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط