پارت ششم
پارت ششم ...!
گل های رز یونسی ...!
روز بعد خبری هیجانانگیز مثل بمب تو دانشگاه ترکید اردوی اخر هفته به ججو برای بچه های سال اولی وکالت خیلی خوشحال کننده بود سونگمین با شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد انگار تو سینه اش پروانه پرواز میکرد اه اون عاشق ججوعه ججو درست همان چیزی بود که سونگمین برای یه آخر هفته خوب میخواست بدون لحظهای تردید اسمش را برای شرکت در اردو نوشت
در همین حال چان در گوشه و کنار دانشگاه، بیقرار و مشتاق به دنبال سونگمین میگشت یعنی سونگمینی چان کجاست ؟ انگار یه نیرویی چان و به سمت سونگمین میکشید ... انگار سونگمین زمین و چان ماه زمین ... در بین جمعیت فقط دنبال سونگمین بود تا بالاخره اون پیدا کرد سونگمین پیش دوستای جدیدش و جون سو ایستاده بود و با لبخندی شیرین صحبت میکرد چان از دور محو تماشاش شده بود ناخوداگاه لبخندی بزرگ به پهنای صورتش زد حرکاتش لحن صدایش حتی نحوه ایستادنش لبخندش خنده اش پلک زدنش … همه چیز برای چان جذاب و خواستنی بود او میتونست ساعتها فقط به سونگمین نگاه کنه بدون اینکه کلمهای حرف بزنه با اینکه اون هنوز مطمئن نبود با اینکه هنوز نمی دونست این عشق واقعی هست یا نه اما سونگمین غافل از این نگاههای چان در دنیای خودش غرق بود چان میدونست که سونگمین اون و نمیبینه اما این موضوع چیزی از اشتیاقش کم نمیکرد اون به تماشای سونگمین ادامه داد امروز چان سونگمین و چندین دفعه دید بدون اینکه بره جلو و با سونگمین حرف بزنه فقط از دور از تماشا کردنش لذت برد چان در دلش آرزو می کرد که کاش میتوانست برای لحظهای توجه اون به خودش جلب کنه ...!
از اون ور سونگمین همه اش دنبال چان میگشت اما اون رو پیدا نمیکرد سونگمین تو دلش میگفت چرا امروز اصلا نمی بینمش؟ یعنی امروز نیومده ؟ نکنه حالش خوب نیست؟ سونگمین ته دلش یه حس عجیبی داشت خیلی خوشحال بود که قراره تو ساحل ججو قدم بزنه و کلی خوش بگذرونه ولی یه سوال مدام تو ذهنش بود چان هم باهاشون میاد ججو ؟ سونگمین یه لحظه بین جمعیت یه آدم آشنا دید یه لحظه حس کرد داره چان و می بینه هیکل زیبا موهای مشکی بلند اما نه اون چان نبود سونگمین نمی دونست چرا انقدر دلش میخواد چان و ببینه فقط میدونست این ندیدنش روانی ش کرده ...!
#Chanmin
#YV
گل های رز یونسی ...!
روز بعد خبری هیجانانگیز مثل بمب تو دانشگاه ترکید اردوی اخر هفته به ججو برای بچه های سال اولی وکالت خیلی خوشحال کننده بود سونگمین با شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد انگار تو سینه اش پروانه پرواز میکرد اه اون عاشق ججوعه ججو درست همان چیزی بود که سونگمین برای یه آخر هفته خوب میخواست بدون لحظهای تردید اسمش را برای شرکت در اردو نوشت
در همین حال چان در گوشه و کنار دانشگاه، بیقرار و مشتاق به دنبال سونگمین میگشت یعنی سونگمینی چان کجاست ؟ انگار یه نیرویی چان و به سمت سونگمین میکشید ... انگار سونگمین زمین و چان ماه زمین ... در بین جمعیت فقط دنبال سونگمین بود تا بالاخره اون پیدا کرد سونگمین پیش دوستای جدیدش و جون سو ایستاده بود و با لبخندی شیرین صحبت میکرد چان از دور محو تماشاش شده بود ناخوداگاه لبخندی بزرگ به پهنای صورتش زد حرکاتش لحن صدایش حتی نحوه ایستادنش لبخندش خنده اش پلک زدنش … همه چیز برای چان جذاب و خواستنی بود او میتونست ساعتها فقط به سونگمین نگاه کنه بدون اینکه کلمهای حرف بزنه با اینکه اون هنوز مطمئن نبود با اینکه هنوز نمی دونست این عشق واقعی هست یا نه اما سونگمین غافل از این نگاههای چان در دنیای خودش غرق بود چان میدونست که سونگمین اون و نمیبینه اما این موضوع چیزی از اشتیاقش کم نمیکرد اون به تماشای سونگمین ادامه داد امروز چان سونگمین و چندین دفعه دید بدون اینکه بره جلو و با سونگمین حرف بزنه فقط از دور از تماشا کردنش لذت برد چان در دلش آرزو می کرد که کاش میتوانست برای لحظهای توجه اون به خودش جلب کنه ...!
از اون ور سونگمین همه اش دنبال چان میگشت اما اون رو پیدا نمیکرد سونگمین تو دلش میگفت چرا امروز اصلا نمی بینمش؟ یعنی امروز نیومده ؟ نکنه حالش خوب نیست؟ سونگمین ته دلش یه حس عجیبی داشت خیلی خوشحال بود که قراره تو ساحل ججو قدم بزنه و کلی خوش بگذرونه ولی یه سوال مدام تو ذهنش بود چان هم باهاشون میاد ججو ؟ سونگمین یه لحظه بین جمعیت یه آدم آشنا دید یه لحظه حس کرد داره چان و می بینه هیکل زیبا موهای مشکی بلند اما نه اون چان نبود سونگمین نمی دونست چرا انقدر دلش میخواد چان و ببینه فقط میدونست این ندیدنش روانی ش کرده ...!
#Chanmin
#YV
- ۱.۸k
- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط