می خواستم تو را خورشید بنامم از روشنایی منتشرت

می خواستم تو را خورشید بنامم از روشنایی منتشرت،
دیدم که خورشید، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات درمی آوری، دور سر عالم می چرخانی و درصندوق مغرب می اندازی.
و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی.

می خواستم تو را ابر بنامم؛ از شدت کرامتت،
دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی.

به اینجا رسیدم که: 
زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین، ای جواد!

#آسمانی_ترین_مهربانی
#میلاد_امام_جواد
#بریده_کتاب
دیدگاه ها (۰)

عاشق کنیزی زیبا و گران ­بها شده بودم که نه امکان خریدن آن را...

در موقع مهاجرت جذابیت‌هایی ایجاد می‌شود. آدم وارد یک محیط جد...

تو اگر تمام تنت آلوده به چرک و کثافت و زخم باشد و بدانی که ب...

پیش از خداحافظی از امام پرسیدم: چرا در تمام این یک سال به سر...

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت هشت🌷✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ...

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط