صبح روز بعد از عروسی

( صبح روز بعد از عروسی )
از زبان دامیان
بیدار شدم
ولی انیا رو ندیدم
ترسیدم ...سریع رفتم تو سالن پذیرایی دیدم انیا داره میرقصه و صبحانع میاره
رفتم از پشت بغلش کردم
انیا : یا علییییییییی....دامیان دزد زده خونهههههه
دامیان : انیا اروم منم ....دامیان
انیا : تویی...ترسیدم
دامیان : خب...بانو چی درست کردی ......واسابینم ۹۹٪ صبحانه که بادوم زمینیی...پس من چی ؟
انیا : بشین غر نزن برا تو هم میارم عزیزم
دامیان : باشه
( بعد از ظهر )
از زبان انیا
دامیان : لباس بپوش میخوایم بریم ماه عسل
انیا : لباس که جمع نکردم
دامیان : سریع جمع میکنیم
انیا : نهار چی
دامیان : تو چیزا رو جمع کن کاریت نباشه
( چند ساعت بعد ، مکان : خونه ای که برای ماه عسل خریدن )
انیا : وااای......چه بزرگه
دامیان : بشین
انیا : بدنم کصیف شده
دامیان ( سرخ شدن ) : خب برو حموم
انیا : باشه .....نوشیدنی بیارم
ذهن دامیان : اگه مست کنم اون موقع ......
انیا : اون موقع چی دامیان؟؟؟
دامیان : هاااا...چی؟؟
انیا ( سرخ شدن ) : ذهنت رو خوندم ...جواب سوالم رو بده
دامیان ( سرخ شدن ) : منحرف بازی در بیارم
انیا ( سرخ شدن ): زر نزن دامیاااااان ( با داد )
دامیان : اروم باش انیا
انیا : بگیر بخور
دامیان : ممنون
( چند دقیقه بعد )
از زبان نویسنده
انیا و دامیان تو بغل هم بون
بد تور مست کرده بودن
انیا : دامیان ...... من ...... برم
دامیان : کجا ؟
انیا : حموم
دامیان : بزار منم بیام
انیا : مستی نمیشه
دامیان : بزار بیام
انیا : تو .... حموم ...... چی .... بپوشیم؟؟
دامیان : من چه میدونم
انیا : چشمات رو ببند میخوام لباسام رو عوض کنم
دامیان : ‌شیطونه میگه باز کنم
انیا : باز کن
دامیان : چرا ؟
انیا : لباس پوشیدم دیگه
دامیان : باشه ...بریم
( مکان : حمام )
دامیان : اب رو باز کن
انیا : ولرم باشه با گرم
دامیان : یک لحظه بیا نزدیک
انیا : چرا
دامیان : اهههه....تو بیا
انیا هم رفت جلو
دامیان هم خواست لباس انیا رو باز کنه
انیا : کرم نریز دامیان
دامیان هم در رو قفل کرد
انیا : دامیان قول بده عضیتم نکنی
دامیان ( خنده شیطانی ): باشه
انیا : ....
دامیان رفت جلو ...بوسه ای به انیا زد
انیا داشت نفس کم میورد ولی دامیان ول کنش بنود
انیا هم به دامیان جنگ انداخت کا دامیان ولش کنه
دامیان : وحشی چکار میکنی
انیا : خ.....خ...خفم....خفم....کر...دی...
دامیان : معذرت
دانیان هم دیگه خواست کل لباس انیا رو در بیاره
انیا : نکننننن
دامیان : نترس ...بهت خوش میگذره
( نکته : دامیان اینجا از انیا مست تره اما انیا کمی هوشیار تره از دامیان )
دامیان هم کل لباس انیا رو در اورد
انیا : ولممم کننننن
دامیان هم گردن انیا رو لیسید
انیا :ن..کن....ن....ن...نکن
دامیان : بدن سفیدی داری انیا
انیا هم یک مشت به دامیان زد
دامیان هم بیهوش شد
دیدگاه ها (۲۷)

چرا گزارش کردینننننننننننننننن

بچه ها دمتون گرمممممم♥️♥️♥️

#انیا #خانواده_جاسوس #دامیان #بکی #امیل #ایون #یور #لوید #یو...

از زبان نویسنده ( روز بعد ، مدرسه )معلم : انیا فرجر ، دامیان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط