زندگیاحساسیمن
#زندگی_احساسی_من
#part_2
انیا از خواب بلند میشه و یونی فرم رو که قرار بود برن اردو رو میپوشه و میبینه دیر شده با بدو میره مدرسه
دامیان: این انیا کجاست اگه بختطرش تونیتروس بگیریم چی
بکی: من چه میدونم
دامیان انیا رو میبینه و میره دست انیا رو میگیره
دامیان: چرا انقدر دیر کردی؟ <(`^´)>
انیا: گمناسای اخه خواب موندم و هواسم نبود به ساعت (╥﹏╥)
بکی: انیاااا جونممم کجا بودی ฅ^•ﻌ•^ฅ
انیا: جایی نبودم بکی
استاد هندرسون: هوی بچه ها سوار اتوبوس شید و کنار هم بشینید هم گروهی ها
بچه ها: چشم (。◕‿◕。)
همه میشینن
بکی: تو قرار نیست که تا اخر اردو همش اخم کنی (▼へ▼メ)
دامیان: به توچه دوست دارم
بکی: بی ادب
انیا: بچه ها دعوا نکنین
بکی: فقط به خاطر انیا سکوت میکنم
دامیان: سکوت نکنی هم هیچ گوهی نمیخوری
بکی: نباید با یه خانم اینطور صحبت کنی
انیا: بچه ها
انیا خوابش میبره و میفته رو شونه دامیان
دامیان: هوی بلند شو
بکی: باکا ندیدی حالش بد بود بزار بخوابه
دامیان با اعصبانیت به انیا نگاه میکنه و سرخ هم میشه ولی کم کم دامیان هم خوابش میبره و سر شو میزاره رو سر انیا
بکی:[وای خدا نگاشون کن اگه من این دو تا رو بهم نره سونم اسمم بکی نیست (◔‿◔)]
اینم پارت دوم امید وارم خوشتون بیاد لایک کنید تا من خوشحال شم ^_^
#رمان #انیا. #دامیان. #بکی. #لوید. #یور. #خانواده_جاسوس
#part_2
انیا از خواب بلند میشه و یونی فرم رو که قرار بود برن اردو رو میپوشه و میبینه دیر شده با بدو میره مدرسه
دامیان: این انیا کجاست اگه بختطرش تونیتروس بگیریم چی
بکی: من چه میدونم
دامیان انیا رو میبینه و میره دست انیا رو میگیره
دامیان: چرا انقدر دیر کردی؟ <(`^´)>
انیا: گمناسای اخه خواب موندم و هواسم نبود به ساعت (╥﹏╥)
بکی: انیاااا جونممم کجا بودی ฅ^•ﻌ•^ฅ
انیا: جایی نبودم بکی
استاد هندرسون: هوی بچه ها سوار اتوبوس شید و کنار هم بشینید هم گروهی ها
بچه ها: چشم (。◕‿◕。)
همه میشینن
بکی: تو قرار نیست که تا اخر اردو همش اخم کنی (▼へ▼メ)
دامیان: به توچه دوست دارم
بکی: بی ادب
انیا: بچه ها دعوا نکنین
بکی: فقط به خاطر انیا سکوت میکنم
دامیان: سکوت نکنی هم هیچ گوهی نمیخوری
بکی: نباید با یه خانم اینطور صحبت کنی
انیا: بچه ها
انیا خوابش میبره و میفته رو شونه دامیان
دامیان: هوی بلند شو
بکی: باکا ندیدی حالش بد بود بزار بخوابه
دامیان با اعصبانیت به انیا نگاه میکنه و سرخ هم میشه ولی کم کم دامیان هم خوابش میبره و سر شو میزاره رو سر انیا
بکی:[وای خدا نگاشون کن اگه من این دو تا رو بهم نره سونم اسمم بکی نیست (◔‿◔)]
اینم پارت دوم امید وارم خوشتون بیاد لایک کنید تا من خوشحال شم ^_^
#رمان #انیا. #دامیان. #بکی. #لوید. #یور. #خانواده_جاسوس
- ۱۰.۴k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط