من همیشه آدم یکهو تمام شدن بودهام

من همیشه آدم یکهو تمام شدن بوده‌ام؛
همیشه، همه جا
در اوج هر کاری، هر رابطه‌ای و هر حالی، کات شده‌ام.
در بهترین حال، ناگهان فرو می‌روم توی بدترین حال ممکن.
و وقتی حالم خوش نیست، ناگهان بی دلیل حالم خوب می‌شود. رابطه‌هایم ناگهان در اوج با دلیل و بی دلیل به فنا می‌رود.
وقتی در بهترین وضعیت برای کار کردن قرار دارم، دلزده می‌شوم و کار را ترک می‌کنم.
من به صورت بی اراده و ناخودآگاهی ناگهانی هستم.
و ناگهانی بودن، غم‌انگیز است.
نصفه نیمه می‌مانی، نصفه نیمه زندگی می‌کنی. همه چیز در دنیای من نصفه نیمه است؛ لذت‌هایم، غصه‌هایم، آرزوهایم، موفقیت‌هایم و حتی شکست‌هایم.
آدم برای اینکه بتواند از نو شروع کند باید به آخر خط برسد. تمام شود. تمام کند. برود بایستد سر خط و شروع کند به زندگی.
من آخر ِ خط نداشتم هیچ‌وقت. برای همین درونم پر از رشته‌های طول و دراز رابطه‌ها و فکرها و اندوه‌ها و آرزوها و دلگیری‌هاست.
یک جوری ژولیده شده‌اند، گره خورده‌اند که نمی‌دانم سر رشته کجاست، که نمی‌دانم از کجا پیچیده به زندگی‌ام. همه این نصفه نیمه‌ها، شده همان خوره‌ای که به جان می افتد
شده خوره و دارد مرا آرام آرام می‌جود، اما تمام نمی‌کند....
دیدگاه ها (۷)

زیر باران قدم میزدو فکر می کرددیگر خیلی سختش نیستسال ها گذشت...

بدآنیمکه خدآ همیشه هستو همه جآ حضور داردکه دو نفر می توآنندب...

شب هایی هم میرس که دلت از تموم ادم های دنیا میگیره....میخوای...

من برای توبهترین ها را از خدا خواستارمبرای منبهترین ها در "ح...

فیک جدید

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

پارت 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط