ما یه رفیق داریم با وانت بادمجون میفروشه

ما یه رفیق داریم با وانت بادمجون میفروشه
پیشش وایستاده بودم داشتیم حرف میزدیم
دختره اومد گفت آقا اینا بادمجونه
رفیقم گفت: نه اینا موزه پدرشون فوت کرده سیاه پوشیدن
دیدگاه ها (۸)

شهریور عاشق انار بوداما هیچ وقت حرف دلش را به انار نزداخر ان...

انسان های بزرگ هیچگاه به کوچکی فردایشان نگاه بزرگ نمیکنند چو...

ﻣﻈﻠﻮﻡ ﮐﻴﺴﺖ؟؟؟?ﻣﻈﻠﻮﻡ ﻣﻨﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻢ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﻮﺱ وسط فیلمای ماه...

در کشور عمانزنی دو قلو باردار بود یک دختر و یک پسرپزشکان به...

برادرای هایتانی پارت ۵

#invisiblelovePart_13جونگکوک: خوشگل کردیهائون: خوشگل بودم ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط