نیمه ی تاریک عاشقی p1
#درخواستی
#هان
#چند_پارتی
نیمه ی تاریک عاشقی
همه چیز از یه بحث کوچیک شروع شد...
اون اینکارو کرد...
غیر قابل باوره ...
این اون هانی نبود که میکفت عاشقمه..
فلش بک به 30 دقیقه پیش =
ا/ت خیلی با ذوق داشت اشپزی میکرد تا برای دوست پسر عزیزش تو کمپانی غذا ببره و خوشحالش کنه ...بعد از درست کردن دسر و غذا ...همه چیز رو بسه بندی کرد و سوار ماشین شد و به سمت کمپانی راه افتاد...ماشین رو پارک کرد و وارد کمپانی شد ...رفت داخل استدیو ..
هیون=اووووووووووو ببین کی اینجاست ...
چانگبین = به به غذا اوردی ...
چان = اینا برا ما نیست بچه برا دوست پسر خودشه ...
لیکسی = برونی هم توش داره....
ا/ت = اووو فیلیکس متاسفم یادم رفت برا تو برونی درست کنم
لیکسی = عیبی نداره //پوکر//
ا/ت = میشه بگید هان کجاست...
لینو = اتاق گریم ...
ا/ت = مرسی...
// ا/ت میره سمت اتاق گریم که میبینه هان داره با یکی از استف های خانم خوش و بش میکنه...یکم عصبی شد ...میخواست بره پیشش ولی یه فکری به سرش زد ...گوشیشو از تو جیبش در اورد و به هان زنگ زد ...هان گوشیشو برداشت و یه نگاهی بهش کرد و بعد دوباره گذاشتش تو جیبش...ا/ت به شدت جوش اورده بود ...غذا هارو داد به اعضا و بهشون گفت هیچ چیزی از اومدن ا/ت به اونجا نگن ...بدون اینکه به سوال های اعضا جواب بده از اونجا خارج شد....یه ربع بعد هان برگشت خونه ....از همه چیز بی خبر//
هان = سلام عزیزم...
ا/ت = ....
هان = چرا زنگ زدم جوابمو ندادی....//میاد کنار ا/ت رو کاناپه میشینه//
ا/ت = ...
هان = نکنه قهر کردی چاگیا...//میاد ا/ت و بغل کنه ولی ا/ت نمیزاره//
ا/ت =چرا جواب تلفنم رو ندادی...
هان = یا ....چاگیا داشتم تمرین میکردم...چان اجازه نداد گوشیمو جواب بدم ....
ا/ت = چرا دروغ میگی
هان = یا چاگیا من کی بهت دروغ گفتم....
ا/ت = همین الان ..پس اون کسی که یه ربع پیش داشت با اون استف عوضی خوش بش میکرد و صدای قهقهشون کل کمپانی رو برداشته بود بابای من بود نه...واقعا بخاطر یه استف جواب من رو ندادی..
هان= //کپ کرده//
ا/ت = چرا ساکت شدی هان ...واقعا بخاطر اون یارو جواب منو ندادی..
هان= ا/ت باشه باشه ...بسه بیا حرف بزنیم ...
ا/ت = چه حرفی هااااااا....//داد//
هان = ا/ت صداتو نبر بالا گفتم بیا حرف بزنیم ...
ا/ت = اگه برات تکراری شدم میتونی بهم بگی و خودتو راحت کنی....
هان = ا/ت اعصابمو خورد نکن ..
ا/ت = اگه عصابتو خورد کنم چی میشه ولم میکنی ..یا میری با یکی دیگه ...
هان = ا/ت اخرین هشدارمه ...ساکت شو//داد//
ا/ت = ساکت نمیشم مثلا میخوای چه غلطی بک...//حرفش با احساس سوزشی تو سمت چپ صورتش نصفه میمونه //
هان =واقعا اکسم از تو بهتر بود ...سر هر چیزی مثل تاکسیکا بهم گیر نمیداد ...هر چیزی بهونه نمیکرد که ازم جدا بشه ...مهربون تر بود...اره
ا/ت = //یه لبخند دردناک میزنه و با بغض سمت اتاقش میره //
هان = // هان هم میشینه رو کاناپه و سرشو با کلافگی بین دوتا دستاش میبره //
#هان
#چند_پارتی
نیمه ی تاریک عاشقی
همه چیز از یه بحث کوچیک شروع شد...
اون اینکارو کرد...
غیر قابل باوره ...
این اون هانی نبود که میکفت عاشقمه..
فلش بک به 30 دقیقه پیش =
ا/ت خیلی با ذوق داشت اشپزی میکرد تا برای دوست پسر عزیزش تو کمپانی غذا ببره و خوشحالش کنه ...بعد از درست کردن دسر و غذا ...همه چیز رو بسه بندی کرد و سوار ماشین شد و به سمت کمپانی راه افتاد...ماشین رو پارک کرد و وارد کمپانی شد ...رفت داخل استدیو ..
هیون=اووووووووووو ببین کی اینجاست ...
چانگبین = به به غذا اوردی ...
چان = اینا برا ما نیست بچه برا دوست پسر خودشه ...
لیکسی = برونی هم توش داره....
ا/ت = اووو فیلیکس متاسفم یادم رفت برا تو برونی درست کنم
لیکسی = عیبی نداره //پوکر//
ا/ت = میشه بگید هان کجاست...
لینو = اتاق گریم ...
ا/ت = مرسی...
// ا/ت میره سمت اتاق گریم که میبینه هان داره با یکی از استف های خانم خوش و بش میکنه...یکم عصبی شد ...میخواست بره پیشش ولی یه فکری به سرش زد ...گوشیشو از تو جیبش در اورد و به هان زنگ زد ...هان گوشیشو برداشت و یه نگاهی بهش کرد و بعد دوباره گذاشتش تو جیبش...ا/ت به شدت جوش اورده بود ...غذا هارو داد به اعضا و بهشون گفت هیچ چیزی از اومدن ا/ت به اونجا نگن ...بدون اینکه به سوال های اعضا جواب بده از اونجا خارج شد....یه ربع بعد هان برگشت خونه ....از همه چیز بی خبر//
هان = سلام عزیزم...
ا/ت = ....
هان = چرا زنگ زدم جوابمو ندادی....//میاد کنار ا/ت رو کاناپه میشینه//
ا/ت = ...
هان = نکنه قهر کردی چاگیا...//میاد ا/ت و بغل کنه ولی ا/ت نمیزاره//
ا/ت =چرا جواب تلفنم رو ندادی...
هان = یا ....چاگیا داشتم تمرین میکردم...چان اجازه نداد گوشیمو جواب بدم ....
ا/ت = چرا دروغ میگی
هان = یا چاگیا من کی بهت دروغ گفتم....
ا/ت = همین الان ..پس اون کسی که یه ربع پیش داشت با اون استف عوضی خوش بش میکرد و صدای قهقهشون کل کمپانی رو برداشته بود بابای من بود نه...واقعا بخاطر یه استف جواب من رو ندادی..
هان= //کپ کرده//
ا/ت = چرا ساکت شدی هان ...واقعا بخاطر اون یارو جواب منو ندادی..
هان= ا/ت باشه باشه ...بسه بیا حرف بزنیم ...
ا/ت = چه حرفی هااااااا....//داد//
هان = ا/ت صداتو نبر بالا گفتم بیا حرف بزنیم ...
ا/ت = اگه برات تکراری شدم میتونی بهم بگی و خودتو راحت کنی....
هان = ا/ت اعصابمو خورد نکن ..
ا/ت = اگه عصابتو خورد کنم چی میشه ولم میکنی ..یا میری با یکی دیگه ...
هان = ا/ت اخرین هشدارمه ...ساکت شو//داد//
ا/ت = ساکت نمیشم مثلا میخوای چه غلطی بک...//حرفش با احساس سوزشی تو سمت چپ صورتش نصفه میمونه //
هان =واقعا اکسم از تو بهتر بود ...سر هر چیزی مثل تاکسیکا بهم گیر نمیداد ...هر چیزی بهونه نمیکرد که ازم جدا بشه ...مهربون تر بود...اره
ا/ت = //یه لبخند دردناک میزنه و با بغض سمت اتاقش میره //
هان = // هان هم میشینه رو کاناپه و سرشو با کلافگی بین دوتا دستاش میبره //
- ۱۵.۹k
- ۱۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط