دفترچه خاطرات
دفترچه خاطرات💫
part:¹³
جین:بالاخره رسیدیم
ا.ت:میشه دستتو از چشمام ورداری
جین:یکم دیگه اره....آخه خیلی اینجا قشنگه یه چند ثانیه صبر کن وروجک.
ا.ت:هوفففف.
جین آروم آروم دستش رو از رو چشمام درآورد.
ما دقیقا بالای برج نامسان بودیم.
سئول زیر پامون بود.
خیلی فضای قشنگی داشت.
از شدت ذوقی که داشتم سریع پریدم بغل جین.
اونم منو محکم تر بغل کردم.
یهو به خودم اومدم از بغلش درومدم...
از شدت خجالت قرمز شده بودم🌚
ا.ت:متاسفم از ذوق زیاد بود(لپ های تبدیل شده به گوجه🍅)
جین:ایرادی نداره(خنده)
یهو یه خانومی با دوستش رد شد
یکی از خانم ها به دوستش گفت:
خانم:آآ سولگی ببین چقدر اون زوج قشنگنننن...منم دلم خواست☹
دوست خانومی:آره باور کن ما خودمون رو هم بکشیم اینجوری نمیشیم.
ویو ا.ت
یهو من و جین با تعجب به هم نگاه کردیم😶
اونا داشتن ما رو میگفتن
من که قرمز بودم قرمز تر شدم
اومدم که بهشون بگم نه ما فقط دوستیم که یهو جین گفت:
جین:مرسی شما لطف دارید نسبت به من و دوست دخترم(لبخند)
یهو من خشکم زد
خانم:اوووو دوست دخترت لبو شده(خنده)
دوست خانومی:امیدوارم پایدار بمونید...خداحافظ(لبخند)
جین:خداحافظ(لبخند)
بعد از اینکه رفتن یهو به جین نگاه کردم
تا اومدم حرف بزنم یهو جلو دهنم رو گرفت و گفت:
جین:میدونم من و تو فقط یه دوستیم اما بیا طرز فکر اونا رو به هم نزنیم.
ا.ت:آ.آخه هوفففف باشه(اخم)
جین:بیا بریم بگردیم ولش کن.
ا.ت:چی بگم باشه.
۵ ساعت بعد
ا.ت:اخخ من خیلی خسته شدم جین بازم جایی مونده که نرفته باشیم
جین:آره پیشی خوابالو🐈
ا.ت:آخه کجا ما که سالن عکاسی رفتیم،سینما رفتیم،رستوران رفتیم.......
جین:یه جا مونده یکم تو ماشین بخواب..رسیدیم صدات میکنم اوکی؟
ا.ت:.......
جین:ا.ت؟
برگشتم دیدم ا.ت خوابش برده
جین:اینم خوابید
پاشدم از رو صندلی
رفتم ا.ت رو بغل کردم و بردمش تو ماشین
میخواستم یه سری چیز ها رو بهش بگم
برای همین بردمش تو پارک شکوفه گیلاس
پارک خیلی قشنگی بود
۳۰ دقیقه بعد
جین:ا.ت...ا.ت پاشو.
ا.ت:خانم جئون یکم دیگه...(خروپف)
جین:یااا پاشو.
ا.ت:الان..الان(خروپف)
ویو جین
اینجوری نمیشه
خیلی خوابش سنگینه😐
گوشیم رو ورداشتم
نور چراغ قوه رو زدم و رفتم سمت صورتش
اینقدر چراغ قوه رو جلو چشماش گرفتم
که بالاخره پاشد
ا.ت:یااا کور شدم.(کلافه)
جین:پاشو یکم تو این پارکه بگردیم بعد دیگه بریم.
ا.ت:اوکی
ویو ا.ت
همینجوری داشتیم تو پارک راه میرفتیم و حرف میزدیم که یهو پام گیر کرد به یه سنگ و داشتم میافتادم
چشمام رو بستم و رو هم فشردم که یهو یکی منو از پشت گرفت
و نزاشت بیوفتم
ویو جین
تا به ا.ت گفتم میخوام یه چیزی رو بهت بگم
دیدم پاش به یه سنگ گیر کرد
داشت میوفتاد که سریع گرفتمش
ادامه دارد.....
حمایت فراموش نشود🌚
#بی_تی_اس
part:¹³
جین:بالاخره رسیدیم
ا.ت:میشه دستتو از چشمام ورداری
جین:یکم دیگه اره....آخه خیلی اینجا قشنگه یه چند ثانیه صبر کن وروجک.
ا.ت:هوفففف.
جین آروم آروم دستش رو از رو چشمام درآورد.
ما دقیقا بالای برج نامسان بودیم.
سئول زیر پامون بود.
خیلی فضای قشنگی داشت.
از شدت ذوقی که داشتم سریع پریدم بغل جین.
اونم منو محکم تر بغل کردم.
یهو به خودم اومدم از بغلش درومدم...
از شدت خجالت قرمز شده بودم🌚
ا.ت:متاسفم از ذوق زیاد بود(لپ های تبدیل شده به گوجه🍅)
جین:ایرادی نداره(خنده)
یهو یه خانومی با دوستش رد شد
یکی از خانم ها به دوستش گفت:
خانم:آآ سولگی ببین چقدر اون زوج قشنگنننن...منم دلم خواست☹
دوست خانومی:آره باور کن ما خودمون رو هم بکشیم اینجوری نمیشیم.
ویو ا.ت
یهو من و جین با تعجب به هم نگاه کردیم😶
اونا داشتن ما رو میگفتن
من که قرمز بودم قرمز تر شدم
اومدم که بهشون بگم نه ما فقط دوستیم که یهو جین گفت:
جین:مرسی شما لطف دارید نسبت به من و دوست دخترم(لبخند)
یهو من خشکم زد
خانم:اوووو دوست دخترت لبو شده(خنده)
دوست خانومی:امیدوارم پایدار بمونید...خداحافظ(لبخند)
جین:خداحافظ(لبخند)
بعد از اینکه رفتن یهو به جین نگاه کردم
تا اومدم حرف بزنم یهو جلو دهنم رو گرفت و گفت:
جین:میدونم من و تو فقط یه دوستیم اما بیا طرز فکر اونا رو به هم نزنیم.
ا.ت:آ.آخه هوفففف باشه(اخم)
جین:بیا بریم بگردیم ولش کن.
ا.ت:چی بگم باشه.
۵ ساعت بعد
ا.ت:اخخ من خیلی خسته شدم جین بازم جایی مونده که نرفته باشیم
جین:آره پیشی خوابالو🐈
ا.ت:آخه کجا ما که سالن عکاسی رفتیم،سینما رفتیم،رستوران رفتیم.......
جین:یه جا مونده یکم تو ماشین بخواب..رسیدیم صدات میکنم اوکی؟
ا.ت:.......
جین:ا.ت؟
برگشتم دیدم ا.ت خوابش برده
جین:اینم خوابید
پاشدم از رو صندلی
رفتم ا.ت رو بغل کردم و بردمش تو ماشین
میخواستم یه سری چیز ها رو بهش بگم
برای همین بردمش تو پارک شکوفه گیلاس
پارک خیلی قشنگی بود
۳۰ دقیقه بعد
جین:ا.ت...ا.ت پاشو.
ا.ت:خانم جئون یکم دیگه...(خروپف)
جین:یااا پاشو.
ا.ت:الان..الان(خروپف)
ویو جین
اینجوری نمیشه
خیلی خوابش سنگینه😐
گوشیم رو ورداشتم
نور چراغ قوه رو زدم و رفتم سمت صورتش
اینقدر چراغ قوه رو جلو چشماش گرفتم
که بالاخره پاشد
ا.ت:یااا کور شدم.(کلافه)
جین:پاشو یکم تو این پارکه بگردیم بعد دیگه بریم.
ا.ت:اوکی
ویو ا.ت
همینجوری داشتیم تو پارک راه میرفتیم و حرف میزدیم که یهو پام گیر کرد به یه سنگ و داشتم میافتادم
چشمام رو بستم و رو هم فشردم که یهو یکی منو از پشت گرفت
و نزاشت بیوفتم
ویو جین
تا به ا.ت گفتم میخوام یه چیزی رو بهت بگم
دیدم پاش به یه سنگ گیر کرد
داشت میوفتاد که سریع گرفتمش
ادامه دارد.....
حمایت فراموش نشود🌚
#بی_تی_اس
- ۴.۴k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط