صورتم را در دست هایم گذاشتم و به این فکر کردم که نباید بی

صورتم را در دست هایم گذاشتم و به این فکر کردم که نباید بیش از حد دست و پا بزنم.
دانستم که خیلی چیزها به اختیار آدم نیست، زندگی خواب های گذشته است که تعبیر می شود. زندگی تاب خوردن خیال در روزهایی است که هرگز عمرمان به آن نمیرسد.
زندگی آغاز ماجراست...

#عباس_معروفی
کتاب:پیکر فروهر
دیدگاه ها (۱۰۷)

خــــــــــدایا ...تقدیر دوستانم را زیبا بنویسبه امید لبخند ...

آدم از یک جایی به بعددیگر خودش را به در و دیوار نمیکوبد،از ه...

چقدر پر می کشددلمبه هوای توانگار تمام پرنده های جهاندر قلبم ...

روزی خواهد رسیدک تموم اندوخته هاے خود راجا خواهیم گذاشتـــــ...

‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط