سناریو استری کیدز
[وقتی اولین بار پیش هم میخوابید ...]
چان:
خوبی؟ سردت نیست؟
_نه ممنون خوبه
گرمت نیست ؟
— بخواب دیگه لیدر…
خندید، بازوتو کشید سمت خودش.
— مسئولیتپذیری حتی تو خواب.
به چشمات زل زده بود و چونتو آورد بالا تر و لباتو بوسید .
لینو: هیچچیز نگفت. فقط چراغو خاموش کرد، دراز کشید و پشتش به تو بود.
میگم اگه خوابت نمیبره… میتونیم بیدار بمونیما
_ها
میتونیم کار های خوبی بکنیم ..
(بعله ... ام 📿)
چانگبین:
ا.ت من گشنمه
_وای چاگی دوباره؟؟
ولی من گشنمههه
_اه دیگه چی مونده نخورده باشی بیا منو بخورا
اوم فکر خوبیه بیبی
روت خیمه زد و خیس لباتو بوسید و ..
(ام😔📿)
هیونجین:
_میگم ا.ت بیا تا صبح درمورد زندگی مشترکمون حرف بزنیم ..
ده دقیقه بعد، خودت بیدار بودی و اون خواب.
پاهاش نصف تختتو گرفته بود...
(اینجا بچه پاکیه مثلا😂)
هان:قبل اینکه بخوابی خودت رفتی روش خیمه زدی و لباشو بوسیدی و بعد به سرعت نور رفتی کنارش پتو رو دور خودت پیچیدی ؛ از این حرکتت خیلی خوشش اومده بود و همزمان خندش گرفته بود...
اوم بیبی کم کم دارم این ورژنتو کشف میکنم
بعدم اومد از رو پتو بغلت کرد .
_هوی بیا بیرون ادامه بده
فلیکس:
میتونم بیام نزدیک تر ؟
_بیا
منظورم نزدیک تر بود
_بیا
اومد جفتت خوابید و لباتو بوسید و همینطور که میبوسیدت دستشو...
(استغفرالله رفتن نماز بخونن📿❤️)
سونگمین:
مودب، مرتب، دقیق.
— اگه اذیت میشی بگو.
— اگه گرمت شد بگو.
خودت رفتی نزدیکش. لبخند خیلی ریزی زد.
چرا انقدر جدیی سونگی😭😂
دستتو گرفت و بالای سرت قفل کرد ؛
_چون نمیخوام الان پسر بدی بشم ...
آیان:
هیجانزده و خجالتی بود
— من… نمیدونم چی بگم.
کنارش دراز کشیدی، فاصله کم بود.
مثل مجسمه خوابیده بود و هیچ حرکتی نمیکرد که از این حرکت خندت گرفت و خودت شروع کردی به بوسیدنشو و ...
(ایشونم وارد عمل شد ...📿💗)
M☆Q
#استری_کیدز #سناریو #فیکشن #لینو #مینهو #هان #هیونجین #چانگبین #جونگین #فلیکس #بنگچان #سونگمین
چان:
خوبی؟ سردت نیست؟
_نه ممنون خوبه
گرمت نیست ؟
— بخواب دیگه لیدر…
خندید، بازوتو کشید سمت خودش.
— مسئولیتپذیری حتی تو خواب.
به چشمات زل زده بود و چونتو آورد بالا تر و لباتو بوسید .
لینو: هیچچیز نگفت. فقط چراغو خاموش کرد، دراز کشید و پشتش به تو بود.
میگم اگه خوابت نمیبره… میتونیم بیدار بمونیما
_ها
میتونیم کار های خوبی بکنیم ..
(بعله ... ام 📿)
چانگبین:
ا.ت من گشنمه
_وای چاگی دوباره؟؟
ولی من گشنمههه
_اه دیگه چی مونده نخورده باشی بیا منو بخورا
اوم فکر خوبیه بیبی
روت خیمه زد و خیس لباتو بوسید و ..
(ام😔📿)
هیونجین:
_میگم ا.ت بیا تا صبح درمورد زندگی مشترکمون حرف بزنیم ..
ده دقیقه بعد، خودت بیدار بودی و اون خواب.
پاهاش نصف تختتو گرفته بود...
(اینجا بچه پاکیه مثلا😂)
هان:قبل اینکه بخوابی خودت رفتی روش خیمه زدی و لباشو بوسیدی و بعد به سرعت نور رفتی کنارش پتو رو دور خودت پیچیدی ؛ از این حرکتت خیلی خوشش اومده بود و همزمان خندش گرفته بود...
اوم بیبی کم کم دارم این ورژنتو کشف میکنم
بعدم اومد از رو پتو بغلت کرد .
_هوی بیا بیرون ادامه بده
فلیکس:
میتونم بیام نزدیک تر ؟
_بیا
منظورم نزدیک تر بود
_بیا
اومد جفتت خوابید و لباتو بوسید و همینطور که میبوسیدت دستشو...
(استغفرالله رفتن نماز بخونن📿❤️)
سونگمین:
مودب، مرتب، دقیق.
— اگه اذیت میشی بگو.
— اگه گرمت شد بگو.
خودت رفتی نزدیکش. لبخند خیلی ریزی زد.
چرا انقدر جدیی سونگی😭😂
دستتو گرفت و بالای سرت قفل کرد ؛
_چون نمیخوام الان پسر بدی بشم ...
آیان:
هیجانزده و خجالتی بود
— من… نمیدونم چی بگم.
کنارش دراز کشیدی، فاصله کم بود.
مثل مجسمه خوابیده بود و هیچ حرکتی نمیکرد که از این حرکت خندت گرفت و خودت شروع کردی به بوسیدنشو و ...
(ایشونم وارد عمل شد ...📿💗)
M☆Q
#استری_کیدز #سناریو #فیکشن #لینو #مینهو #هان #هیونجین #چانگبین #جونگین #فلیکس #بنگچان #سونگمین
- ۸۷۵
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط