در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم

در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم

عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم

گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم

گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم

گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد
نقل شعر شکرین و می بی‌غش دارم

ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من
جنگ‌ها با دل مجروح بلاکش دارم

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم

🍃حافظ🍃
دیدگاه ها (۱)

گر نباشد حیا و درک و شعورآدمی طعنه می‌زند به ستورجان انسان ک...

زندگی شطرنج دنيا و دل است...قصه پررنج صدها مشکل است...شاه دل...

تنم خسته ، دلم تشنه ، دگر ساقی نمیخواهمز پا افتاده ام اما ، ...

ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیمز بس‌که داد زدیم "آی دزد" خسته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط