آتشی بود و فسرد

آتشی بود و فسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست

آمدم تا بتو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه ی بی برگی
لیک دیدم که تو بر چهره ی امیدم
خنده ی مرگی

وه چه شیرینست
بر سر گور تو ای عشق نیازآلود
پای کوبیدن
وه چه شیرینست
از تو ای بوسه ی سوزنده ی مرگ آور
چشم پوشیدن

وه چه شیرینست
از تو بگسستن وبا غیر پیوستن
در بروی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
به خدا سایه ی ابر و لب کشت اینجاست

تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم



" فروغ فرخزاد "
دیدگاه ها (۳)

ممکن است گاهی گریه کنم ولی هیچگاه در تنهایی گریه نمی‌کنمخدا...

چرابرای امام زمان (عج) باید صدقه گذاشت؟وقتی آقا بدنیا آمدند،...

#سلوک#صدرالدین

خدایا . . .#صدرالدین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط