پارت اخر
پارت اخر
فصل دوم
چندروز گذشت مثل اینکه همه چیز واقعا درست شد
روز عروسی جین ائه و تهیونگ با صونا و جیمین یکی بود عروسی ای که پس از کلی درد و غم و گریه و کلی داستان پیش اومد
همه خوشحال بودن
تهیونگ دل تو دلش نبود تا عشقش و توی لباس عروس ببینه
خوشحال بود استرس داشت
جیمین:چرا انقدر تو استرس داری
تهیونگ:نمیدونم ولی خیلی استرس دارم
صونا:بیخیال بابا
که حرف همشون با ورود جین ائه قطع شد
جین ائه:چطور شدم .....وا چتونه چرا حرفی نمیزنین
تهیونگ :عالی شدی
جیمین:واو
صونا:قشنگ ترین عروسی هستی که به عمرم دیدم دختر
جین ائه:واقعا
تهیونگ:البته
اسلاید دوم لباس جین ائه و سوم هم لباس صونا
با ورودشون توی سالن هیاهویی شد
اون روز بهترین روز زندگی همه بود چون دیگه همه چیز تموم شد
دیگه از الان فقط زندگی میکردن نه کاره دیگه ایه
خیلی زیاد خوشحال بودن مخصوصا جین ائه چون میدونست دیگه شبایی که از غصه درد میکشید یا از گریه خوابش نمیبرد یا فکرای مداوم توی سرش همه اش تموم شده
عشق گاهی درد داره و گاهی شیرینه
ولی برای همه پیش نمیاد که راهی شیرین و پیش ببرن جین ائه هزینه عشق و با روح و روانش داده بود حتی فکرش هم نمیکرد که یروز خوشبخت ترین باشه
شرایط براش سخت بود ولی الان همه چیز خوب بود و زندگی راحتی رو داشتن درکنار هم به یکدیگر عشق میورزیدن و خالصانه هم و دوست دارن
پایان:)))))
امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه
بزن بریم برای فیک بعدییییییییی
فقط حمایت یادتون نرهه
فصل دوم
چندروز گذشت مثل اینکه همه چیز واقعا درست شد
روز عروسی جین ائه و تهیونگ با صونا و جیمین یکی بود عروسی ای که پس از کلی درد و غم و گریه و کلی داستان پیش اومد
همه خوشحال بودن
تهیونگ دل تو دلش نبود تا عشقش و توی لباس عروس ببینه
خوشحال بود استرس داشت
جیمین:چرا انقدر تو استرس داری
تهیونگ:نمیدونم ولی خیلی استرس دارم
صونا:بیخیال بابا
که حرف همشون با ورود جین ائه قطع شد
جین ائه:چطور شدم .....وا چتونه چرا حرفی نمیزنین
تهیونگ :عالی شدی
جیمین:واو
صونا:قشنگ ترین عروسی هستی که به عمرم دیدم دختر
جین ائه:واقعا
تهیونگ:البته
اسلاید دوم لباس جین ائه و سوم هم لباس صونا
با ورودشون توی سالن هیاهویی شد
اون روز بهترین روز زندگی همه بود چون دیگه همه چیز تموم شد
دیگه از الان فقط زندگی میکردن نه کاره دیگه ایه
خیلی زیاد خوشحال بودن مخصوصا جین ائه چون میدونست دیگه شبایی که از غصه درد میکشید یا از گریه خوابش نمیبرد یا فکرای مداوم توی سرش همه اش تموم شده
عشق گاهی درد داره و گاهی شیرینه
ولی برای همه پیش نمیاد که راهی شیرین و پیش ببرن جین ائه هزینه عشق و با روح و روانش داده بود حتی فکرش هم نمیکرد که یروز خوشبخت ترین باشه
شرایط براش سخت بود ولی الان همه چیز خوب بود و زندگی راحتی رو داشتن درکنار هم به یکدیگر عشق میورزیدن و خالصانه هم و دوست دارن
پایان:)))))
امیدوارم از این فیک خوشتون اومده باشه
بزن بریم برای فیک بعدییییییییی
فقط حمایت یادتون نرهه
- ۵.۲k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط