یه چیزی خوندم

یه چیزی خوندم
خیلی شبیه من بود،
می‌گفت:

"و من خودم را با خستگی تمام
از میان این فصل عبور می‌دهم،
فقط به امید نور کم سویی
که در دور دست‌ها می‌درخشد..."
دیدگاه ها (۰)

تولستوی یه جمله قشنگ داره که میگه: «همه چیز برای کسی که می‌د...

از رنجی که برده ام ناراحت نیستم!همین رنجها بود که راه نجات ر...

"دلتنگی" بی خبر میادوسطِ یه مهمونیوقتی داری میخندی و خوش میگ...

‌ پرسید: از عشق چه به دست آوردی؟گفتم: حالا تمام شعرهای غمگین...

بچه ها عکس مادر ،پدر ، خواهر کیوت پادشاه 👑 یه چیزی بگم تو ای...

واییی بچه هااا کلاسمونو عوض کردن اصلا خیلی حس خفگی داره اصلا...

.دکلمه شعر فروغ با صدای زیبای حمیرا می روم خسته و افسرده و ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط